واقعه مباهله معجزه‌ای شگرف برای اثبات حقانیت اسلام بر دیگر ادیان توحیدی است که می‌تواند مورد اجماع همهٔ اندیشمندان ادیان الهی قرار گیرد.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی به مناسبت روز مباهله یادداشتی منتشر نمود.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

باید اذعان نمود برخورد اسلام با دیگر ادیان الهی سرشار از دوستی و احترام بوده است. قرآن کتاب آسمانی اسلام فرمان می‌دهد که «وَ لَا تجُادِلُواْ أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ»

واقعۀ «مباهله» را باید به عنوان معجزه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در برابر انحرافات و ادعاهای مسیحیان نجران، به عنوان سند آشکار و بی‌بدیل از حقانیت کامل دین اسلام و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بر دیگر ادیان الهی دانست، معجزه‌ای شگرف که برای اثبات حقانیت اسلام بر دیگر ادیان توحیدی می‌تواند مورد اجماع همهٔ اندیشمندان ادیان الهی قرار گیرد، و به عنوان برتری و رجحان دین اسلام به عنوان دین دارای کمال در مواجهه با دیگر ادیان توحیدی مورد استفاده قرار گیرد، از این رو واکاوی حقیقت این واقعۀ عظیم به ویژه تبیین حقایق، نکات و آموزه‌های بی‌بدیل واقعۀ مباهله و تبیین حقایق آیۀ معروف مباهله با بهره گیری از اندیشه‌های والای مفسر گرانقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله) تشنگان و رهپویان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را بیش از پیش به شناخت چیستی حقیقت واقعۀ مباهله رهنمون خواهد ساخت.


مباهله یک یادگار یک افتخار
آخرین جلسه درس اخلاق «آیت الله العظمی جوادی آملی» در تابستان امسال با حضور دانشجویان، اساتید دانشگاهی و علاقه‌مندان به معارف اهل‌بیت(ع) در حسینیه احمدآباد شهرستان دماوند برگزار شد.   ـ ابنا ـ آخرین جلسه درس اخلاق «آیت الله العظمی جوادی آملی» در تابستان امسال با حضور دانشجویان، اساتید دانشگاهی و علاقه‌مندان به معارف اهل‌بیت(ع) در حسینیه احمدآباد شهرستان دماوند برگزار شد.

«آیت الله جوادی آملی» با گرامیداشت ایام پایانی دهه ذیحجّه و روز مباهله به توضیحی درباره این روز پرداخته و بیان داشتند: در آستانه روز مباهله یعنی 24 ذیحجّه هستیم که از مفاخر ما شیعه‌هاست.

معظم له ادامه دادند: در این آیه نورانی مباهله ذات اقدس الهی وجود مبارک حضرت امیر را به منزله جانِ پیغمبر حساب کرده است. (وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ)، آن بیان نورانی که در روایات هست که «کلّهم من نور واحد» روشن می‌کند که اینها یک حقیقت‌اند به چهارده لباس در آمدند آن وقت هم این بیان نورانی رسول خدا(ص) که فرمود: «علیّ منّی و أنا من علی» معنایش روشن می‌شود هم «حسین منی و أنا من حسین» چرا وجود مبارک رسول خدا این حرف را درباره پسرش ابراهیم نگفت، درباره نوه‌اش می‌گوید، ابراهیم پسر او بود، هر پدری یک پسری دارد اما نبی بخواهد بگوید من از فلان کس هستم یعنی مسئله امامت، ولایت، نبوّت یک نوری است این نور گاهی به صورت پیامبر در می‌آید گاهی به صورت صدیقه کبرا در می‌آید، گاهی به صورت دوازده امام در می‌آید البته در هر جایی درجه خاصّ خودش را دارد و مرتبه مخصوص خودش را دارد لذا آنچه در روایات ما هست که «علی منی و أنا من علی» که این را قبلاً فرمود و بعد از مباهله به صورت رسمی‌تر بیان فرمود.

مفسر برجسته قرآن کریم با بیان اینکه روز مباهله جزء اعیاد رسمی ما شیعه هاست، اظهار داشتند: از مفاخر ما شیعه‌ها همین 24 ذیحجه است آیه "فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ" همین آیه مباهله است که باید این روز را گرامی داشت، اینها جزء اعیاد رسمی ماست اینها جزء مفاخر و مدارک ماست اینها جزء دین ماست، این روزها را باید به رسمیّت شناخت.

ایشان در ادامه به سؤالاتی در زمینه علم دینی که از طرف دانشجویان و اساتید حاضر در جلسه مطرح شده بود پاسخ دادند و اظهار داشتند: اما عزیزان دانشگاهی که در خدمتشان هستیم اینها سؤالاتی دارند که محور اصلی این سؤال این است که این مهندسی فرهنگی و فکری که ما دانشجویان را طرزی تربیت کنیم که اینها با ایرانِ امروز و ایرانِ فردا و ایران پس‌فردا هماهنگ باشند این راهش چیست؟ و چگونه مسائل تربیتی را مطرح کنیم که بار حقوقی و اخلاقی را به آسانی بکشد؟ یعنی آن استاد باید طرزی تعلیم بدهد که رخشی بسازد که بار رستم را بکِشد چون سنگینیِ رستم را فقط همان رخش می‌کِشد، سنگینی مطالب را یک بیان مستدلّ عقلیِ علمی با لفظی شیوا که یک رخشی باشد آن معنا را به دوش بکِشد.

مرجع عالیقدر اذعان داشتند: آیا ما دینِ علمی داریم؟ این اضافه صحیح است یا نه؟ مستحضرید که قسمت مهمّ همه اینها به انسان‌شناسی مربوط است تا ما انسان را چطور بشناسیم، اگر ما خودمان را درست شناختیم این معارف را هم درست می‌شناسیم و به دنبالش می‌رویم و اگر خود را درست نشناختیم اینها برای ما یک بار زایدی است. آیه سوره مبارکه مائده می‌فرماید سر جایتان باشید "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ" یعنی سر جایتان باشید و تکان نخورید این سر جایتان باشید جای ما در این عالَم کجاست؟ ما آیا مثل یک میوه هستیم مثل یک درختیم که بعد از یک مدت می‌پوسیم و از بین می‌رویم؟ یا مثل آن طائریم که از قفس بیرون می‌آییم از پوست بیرون می‌آییم؟ تنها کسی که زیر آسمان به این سؤال جواب دادند انبیا بودند مخصوصاً قرآن کریم، قرآن آمده به ما بفهماند انسان مرگ را می‌میراند و ابدی می‌شود.

«آیت الله العظمی جوادی آملی» در ادامه سخنانشان به ضرورت تهیه یک علم ابدی و کالای همیشگی اشاره کرده و اظهار داشتند: پس یک کاری باید بکنیم که نپوسد، یک درسی بخوانیم که نپوسد، یک علمی یاد بگیریم که نپوسد آن وقت نه بیراهه می‌رویم نه راه کسی را می‌بندیم آن وقت در قیامت امام و همه شهدا از ما حق‌شناسی می‌کنند که راه و دستور آنها را رفتیم. چقدر این بیان نورانی علی بن ابیطالب شیرین است که سالهای قبل چندین بار این حرف گفته شد. حضرت فرمود من تعجّب می‌کنم مردم این تسبیح دستشان، این ساعت دستشان را گم می‌کنند بعد اعلام می‌کنند که ما ساعت گم کردیم، ولی خودشان را گم کردند نرفتند پیدا کنند، این تعجب علی بن ابیطالب است فرمود اینها برای خودشان به اندازه تسبیح دستشان، به اندازه انگشتر دستشان ارزش قائل نیستند، ما علمی یاد بگیریم که ابدی باشیم این علوم درست است که ابدی نیستند ولی بازده ابدی می‌تواند داشته باشد یعنی همین طبیب بعد از مرگ مطب ندارد اما آن کاری که کرده در کنار ابدیّت او هست، آن خدماتی که به جامعه کرده است محصولش برای ابد می‌ ماند.


مباهله یک یادگار یک افتخار

به دنبال امتناع على علیه السلام از بیعت با ابوبکر، میان آن حضرت و ابوبکر بحث و گفتگویى درگرفت. ابوبکر با تمسک به حدیثى از رسول خدا درصدد توجیه کار خویش بود و در مقابل على علیه السلام با او احتجاج مى کرد و از او در مورد شایستگی هاى خود اعتراف مى گرفت و شبیه همین احتجاج را آن حضرت با اصحاب شورى بعد از مرگ عمر نیز داشت. هر دو حدیث به حدیث منا شده معروف است و در هر دو جا آن حضرت به واقعه مباهله و همراهى خود و همسر و دو فرزندش با رسول خدا اشاره مى کند و آنها سخن او را تأیید مى کنند.
در حدیث اول آمده است: «فانشدک بالله أبى برز رسول الله و بأهلى وولدى فی مباهلة المشرکین ام بک و باهلک و ولدک» قال ابوبکر: «بل بکم».(1)
و در حدیث دوم آمده است:
«نشدتکم بالله هل فیکم احد اخذ رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم بیده وید امرأته و ابنیه حین اراد ان یباهل نصارى اهل نجران غیرى؟ قالوا: لا.(2)
حدیث نقل شده در مورد دوم بدین تعبیر نیز وارد شده است:
«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله حین دعا اهل نجران الى المباهلة انه لم یأت الا بى و بصاحبتى و إبنى؟
قالوا اللهم نعم».(3)
در روایت معروف دارقطنى که ابن حجر در الصواعق المحرقه نیز آورده است، حدیث منا شده چنین نقل شده است:
«انشدکم الله هل فیکم احد اقرب الى رسول الله فی الرحم منى و من جعله نفسه و ابناءه ابناءه و نسائه نسائه غیرى؟
قالوا اللهم لا».(4)
غیر از حدیث منا شده در موارد دیگر نیز امیرالمؤمنین به واقعه مباهله اشاره کرده است و از آن موارد است که آورده اند جماعتى نزد آن حضرت آمدند و گفتند از بالاترین مناقب خود براى ما بگو پس حضرتش به ترتیب از واقعه «سدالابواب»، مباهله، ابلاغ سوره برائت بر مشرکین، تعبیر قرآن از او به «اذن» [در آیه «و تعیها اذن واعیة» (الحاقة / 12)]
نزول آیه «اجعلتم سقایة الحاج…» (توبه/ 19) در حق او و واقعه غدیر خم یاد مى کند و در ضمن شرح واقعه مباهله مى فرماید که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم دست من و حسن و حسین و فاطمه را گرفت و براى مباهله بیرون رفت.(5)
در روایتى دیگر که شبیه بدین روایت است امام صادق علیه السلام مى فرماید: از امیرالمؤمنین در مورد فضائلش سؤال شد آن حضرت برخى را شمرد. بدو گفتند بیشتر بگو. حضرت فرمود دو پیشواى دینى از مسیحیان نجران به نزد رسول خدا آمدند و در مورد عیسى با آن حضرت سخن گفتند. آنگاه خداوند این آیه را فرستاد «ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم…» سپس پیغمبر وارد خانه شد و دست على و حسن و حسین و فاطمه «سلام الله علیهم اجمعین» را گرفت و بیرون آمد و کف دستش را به سوى آسمان گرفت و انگشتانش را باز کرد. آنها را به مباهله فراخواند .(6)
در حدیث مفصلى که آن حضرت هفتاد منقبت از مناقب خود را مى شمارد به عنوان سى و چهارمین منقبت خود مى فرماید: نصارى چیزى را ادعا کردند پس خداوند در مورد آنان این آیه را فرستاد «فمن حاجک فیه…» پس نفس من نفس رسول خداست و «نساء» همان فاطمه است و «ابناء» حسن و حسین مى باشند سپس آن قوم پشیمان شدند و از رسول خدا خواستند که آنان را از مباهله معاف دارد و رسول خدا آنها را معاف داشت. قسم به خدایى که تورات را بر موسى و فرقان را بر محمدصلى الله علیه وآله وسلم فرستاد اگر با ما به مباهله برمى خواستند هر آینه به صورت میمون ها و خوک هایى مسخ مى شدند.(7)

 


1) شیخ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص .118
2) همان، ج 1، ص 139، قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، ج 3، ص 46 به نقل از الصواعق المحرقة؛ عابدین مؤمنى، مقاله على علیه السلام نفس رسول خدا در کتاب مجموعه گفتارهاى موسوم به شناخت نامه على علیه السلام، ص 189 به نقل از الصواعق المحرقة.
3) محمدیان، محمد، حیاة امیرالمؤمنین عن لسانه، ص 53 به نقل از کتاب سلیم بن قیس، امالى طوسى، تاریخ دمشق، خصال شیخ صدوق و احتجاج طبرسى.
4) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص .267
5) قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج 1، ص .16
6) تفسیر عیاشى، ذیل آیه مباهله؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
7) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 8، ص 9، و ص 240 به نقل از کتاب خصال.
سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج 1، ص 40؛ شیخ طوسى، الامالى، ص .561


مباهله یک یادگار یک افتخار
 .کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ.
«چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا ، بر گروه های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند ، با صابران و استقامت کنندگان ) است.[سوره بقره،249]

1.  فراوانى عِدّه و عُدّه ى دشمن در برابر اراده ى خداوند چیزى نیست . (کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن اللّه )
2.  نیروهاى کیفى برنیروهاى کمّى برترى دارند. (کم من فئة قلیلة غلبت .)
3.  مؤ من مخلص ، پیروزى را از خدا مى داند. (باذن اللّه )
4.  مسلمانان اگر صبور و پایدار باشند، نباید از تعداد زیاد دشمن هراس داشته باشند. زیرا خداوند با صابران است . (واللّه مع الصابرین )

مباهله یک یادگار یک افتخار

امام باقر عليه السلام:
السّاعةُ الّتي تُباهِلُ فيها ما بينَ طُلوعِ الفَجرِ إلى طُلوعِ الشّمسِ .
زمان مباهله، از طلوع فجر تا طلوع خورشيد است.

امام صادق عليه السلام ـ به ابو العباس درباره مباهله ـ فرمود:
 تُشَبِّكُ أصابِعَكَ في أصابِعِهِ ثُمَّ تقولُ : «اللّهُمَّ إنْ كانَ فُلانٌ جَحَدَ حقّا و أقَرَّ بباطلٍ فأصِبْهُ بِحُسْبانٍ مِن السَّماءِ أو بِعذابٍ مِن عِندِكَ» و تُلاعِنُهُ سَبعينَ مرّةً .
 پنجه ات را در پنجه او مى گذارى، آن گاه مى گويى: «خدايا ! اگر فلانى حقّى را انكار يا به باطلى اقرار كرده او را به بلايى آسمانى، يا عذابى از جانب خودت گرفتار كن» و هفتاد بار او را نفرين كن.

امام صادق عليه السلام:
إنّ نَصارى نَجْرانَ لَمّا وَفَدوا على رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و كانَ سيّدُهُم الأهْتَمَ و العاقِبَ و السَّيّدَ ··· فقالوا : إلى ما تَدْعون ؟ فقالَ : إلى شَهادَةِ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّه ُ و أنّي رسولُ اللّه ِ و أنّ عيسى عَبدٌ مَخلوقٌ يأكُلُ و يَشْرَبُ و يُحْدِثُ ··· فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : فباهِلُوني ، فإنْ كُنتُ صادقا نزلَتِ اللّعنةُ علَيكُم ، و إنْ كنتُ كاذبا اُنزِلَتْ علَيَّ ، فقالوا : أنْصَفْتَ ، فتَواعَدوا للمُباهَلةِ.فلَمّا رجَعوا إلى مَنازِلهم قالَ رؤساؤهُم··· : إنْ باهَلَنا بقَومِهِ باهَلْناهُ ، فإنَّهُ ليسَ بِنَبيٍّ ، و إنْ باهَلَنا بأهْلِ بَيتِهِ خاصّةً فلا نُباهِلُهُ ، فإنَّهُ لا يُقْدِمُ على أهلِ بيتِهِ إلاّ و هُو صادقٌ.فلَمّا أصبَحوا جاؤُوا إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و معَهُ أميرُ المؤمنينَ و فاطمةُ و الحسنُ و الحسينُ صلوات اللّه عليهم ··· فَعَرَفواحديث و قالوا لرسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : نُعْطيكَ الرِّضا فَأعْفِنا من المُباهَلة ، فصالَحَهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله على الجِزيةِ و انْصَرَفُوا .
نصاراى نجران به همراه رئيس و نايب و ··· نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و عرض كردند: ما را به چه دعوت مى كنى؟ فرمود: به اين كه شهادت دهيد خدايى جز اللّه نيست و من فرستاده خدايم و عيسى بنده اى مخلوق است كه مى خورد و مى آشامد و صحبت مى كند ··· پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پس با من مباهله كنيد. اگر من راستگو باشم لعن و نفرين ، شما را مى گيرد و اگر دروغگو باشم لعن و نفرين ، مرا مى گيرد. گفتند: منصفانه است. آن گاه وعده مباهله گذاشتند.وقتى به خانه هاى خود برگشتند بزرگانشان گفتند: اگر با قوم خود به مباهله آمد با او مباهله مى كنيم ؛ زيرا در اين صورت او پيامبر نيست اما اگر فقط با خانواده اش براى مباهله آمد با او مباهله نمى كنيم؛ چون اگر خانواده اش را به خطر انداخت حتما راست مى گويد.صبح كه شد نزد پيامبر خدا آمدند، ديدند آن حضرت ، امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را همراه خود آورده است . آنان متوجّه شدند و به رسول خدا گفتند: با تو توافق مى كنيم، ما را از مباهله معاف بدار. پس، رسول خدا بر گرفتن جزيه از آن ها مصالحه كرد و آنان پراكنده شدند و رفتند.

 

منبع: میزان الحکمه، جلد دوم.


مباهله یک یادگار یک افتخار

1- اگر انسان ايمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزديك‌ترين بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»

2- آخرين برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ»

3- فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است. «أَبْناءَنا» بنابراين امام حسن وامام حسين عليهما السلام فرزندان پيامبرند.

4- زن و مرد در صحنه‌هاى مختلف دينى، در كنار همديگر مطرحند. «نسائنا»

5- در دعا، كيفيت و حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله كننده پنج نفر بيشتر نبودند. «ابنائنا، نسائنا، أنفسنا»

6- علىّ‌بن ابى‌طالب عليهما السلام، جان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است. «أنفسنا»

7- در مجالس دعا، كودكان را نيز با خود ببريم. «أبنائنا»

8- اهل‌بيت پيامبر عليهم السلام مستجاب الدعوة هستند. «أبنائنا، نسائنا، أنفسنا»

9- استمداد از غيب، پس از بكارگيرى توانايى‌هاى عادّى است. «نبتهل»

10- كسى‌كه منطق و استدلال و معجزه، او را به پذيرش حقّ تسليم نمى‌كند، يكى از راه‌ها، مباهله است. «تعالوا . نبتهل

11- اگر مؤمنان محكم بايستند، دشمن به دليل باطل بودنش عقب نشينى مى‌كند.«ندع . نبتهل»

12- استدلال را بايد با استدلال پاسخ داد، ولى مجادله و لجاجت بايد سركوب شود. «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ»

 

منبع: تفسیر نور آقای محسن قرائتی


مباهله یک یادگار یک افتخار

سال دهم هجری است. دیگر کسی در شبه جزیزه عربستان نیست که نام «محمد صلّ الله علیه و آله و سلّم»را نشنیده باشد. همه فهمیده اند که اسلام و آئینش چیز ساده ای نیست که بتوان به همین راحتی ها آن را از بین برد. رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم به دلیل رسالتش به دنبال دعوت همۀ جهانیان به اسلام است و بر همین اساس به نقاط دور و نزدیک نامه می نویسد و یکی از این نقاط ,«نجران» است. مردم این دیار طبق آئین مسحیّت تحریف شده , عیسی علیه السلام را پسر خدا می دانند.

منشور جاوید,ج7,ص96


مباهله یک یادگار یک افتخار

«ابوحارثه» بزرگ مسیحیان نجران از ماجرای نامه می پرسد و دعوت به اسلام. رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم نیز می فرمایند:«آنچه شما را به آن دعوت کردم,پذیرش پرستش خدای یکتاست!» «ابوحارثه» پوزخندی می زند, نگاهی به اطرافیانش می کند و می گوید:«اگر منظور از پذیرش اسلام, ایمان به خداست که ما از قبل آورده ایم!»

پیامبر صلّ الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:«.شما برای خدا فرزند قائلید که با یکتایی خداوند ناسازگار است.»«ابوحارثه»به فکر فرو می رود و این شروع ماجراست. ماجرایی که انتهایش حقانیت دین خداست.

بحار النوار,ج32,ص21


مباهله یک یادگار یک افتخار

«ابوحارثه به فکر فرو می رود !چه جوابی بدهد ! یکی دیگر از بزرگان فبیله به کمکش می رود و می گوید : «ما می گوییم مسیح فرزند خداست چون پدری ندارد و مادرش بدون ازدواج , او را به دنیا آورده!»

رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم آیۀ 59 سوره آل عمران را تلاوت می کندد.«در واقع مثل عیسی نزد خدا همچون مقل (خلقت)آدم است.»سپس رو به بزرگان قبیله می کنند و می فرمایند :«اگر نداشتن پدر, بر خدایی کسی دلالت کند , پس حضرت آدم شایسته تر از مسیح است! چرا که آدم که نه پدری داشت و نه مادری!»

بحار النوار, ج32, ص21


مباهله یک یادگار یک افتخار

پیامبر صلّ الله علیه و آله و سلّم مثل همیشه با آرامش و منطق دلایل مختلف می آورند اما هر چه می گویند این جماعت بیشتر لجاجت به خرج می دهند, سرشان را زیر برف کرده اند و بعد از هر استدلال بهانه ای می آورند برای نپذیرفتن استدلال های رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم. آیه ای از جانب پروردگار نازل می شود , آیه 61 سوره آل عمران.آیه ای که بعدها آیۀ مباهله نام می گیردذ.«. بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و نمان و نتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دورغگویان قرار دهیم.» و قرار بر این می شود که «مباهله»کنند, یعنی یکدیگر را در پیشگاه خداوند لعن و نفرین کنند و از «او»بخواهند دروغ گو را رسوا و مجازات کند.1

هر گاه بعد از علم و دانشی که در باره ی مسیح به تو رسیده، باز کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما ن خویش را دعوت نماییم، شما هم ن خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» این همان سرگذشت واقعی (مسیح) است.و ادعاهایی همچون الوهیت او، یا فرزند خدا بودنش، بی اساس است. و هیچ معبودی، جز خداوند یگانه نیست؛ و خداوند توانا و حکیم است. «62» اگر با این همه شواهد روشن، باز هم از پذیرش حق روی گردانند، بدان که طالب حق نیستند؛ و خداوند از مفسده جویان، آگاه است. 2

1.سیره حلبی , ج3,ص239

2.کتاب درسنامه با قرآن در مکه و مدینه ,ص503


مباهله یک یادگار یک افتخار

روز موعود فرا می رسد . رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم و مسیحیان با همراهان خود وارد می شوند. زیادند کسانی که دوست دارند همراه رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم باشند, از صحابه و دوستداران ایشان و پیروانشان تا همسر و ولی رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام و حسن و حسین علیه السلام را به همراه خود آورده است. عزیزترین کسان و بهترین بندگان خدا را . دیدن این چهرهای نورانی و پاک کافی است تا ابوحارثه به وحشت بیفتد و ترس. خوب می داند عاقبت نفرین این پنج تن چه خواهد بود.

الارشاد ,ج1,ص168


مباهله یک یادگار یک افتخار

پیامبر و همراهانش آمادۀ مباهله روی زمین نشسته اند .یکی از مسیحیان وحشت زده می گوید:«ای ابوحارثه برای مباهله نزدیک برو!»

رنگ به رخسار «ابوحارثه»نمانده و ترس تمام وجودش را فرا گرفته است . آرام می گوید :«من مردی استوار و جدی برای مباهله می بینم اگر راستگو باشد یک سال نگذرد که یک نفر مسیحی در دنیا نماند!»

و از مباهله منصرف می شود و این پایان ماجراست. ماجرایی که سند حقانیت اسلام و خاندان رسالت است.

تاریخ یعقوبی,ص451


مباهله یک یادگار یک افتخار

مسیحیان نجران نزد پیامبر برگشتند، دیدند حسین (علیه السلام) را بغل گرفته و دست حسن (علیه السلام) را هم در دست دارد، فاطمه (سلام اللَّه علیها) پشت سر او، علی (علیه السلام) پشت سر فاطمه می آیند و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به ایشان می گوید: هر گاه من دعا کردم شما آمین بگوئید.

اسقف نجران همین که این وضع را دید گفت: ای نصارای نجران من چهره ها و رخساره هائی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای برکند، بر می کند، پس زنهار مباهله مکنید که هلاک می شوید و تا روز قیامت یک نفر نصاری بر روی زمین باقی نمی ماند بناچار مسیحیان گفتند: ای ابو القاسم رأی ما بر این قرار گرفت که مباهله نکنیم و تو را به دین خودت واگذاریم، تو هم ما را به دین خودمان واگذاری، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: حالا که حاضر نیستید، مباهله کنیم، اسلام را بپذیرید و در نفع و ضرر با مسلمانان شریک باشید، نصاری نپیذیرفتند پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: پس باید که آماده جنگ شوید، گفتند ما توانائی جنگ با عرب را نداریم، ولی با تو حاضریم صلح کنیم، بر این که با ما نجنگی و ما را نترسانی و تهدید نکنی و از دینی که داریم برنگردانی، در عوض ما سالیانه دو هزار طاقه پارچه به تو بدهیم هزار طاقه را ماه صفر و هزار دیگر را ماه رجب بپردازیم و سی و سه زره عاریه و سی و سه شتر و سی و چهار اسب جنگی تحویل دهیم.

رسول خدا این پیشنهاد را پذیرفته با آن مصالحه نمود و فرمود: به آن خدائی که جانم در دست اوست عذاب تا بالای سر نجران آمده بود، اگر صلح نمی کردند، همگی به صورت میمون و خوک مسخ می شدند و بیابان بر آنان، شعله ور می گشت و خداوند اهل نجران و حتی پرنده ها را بر درختان ایشان نابود می ساخت و یک سال نمی کشید که آنچه نصاری در دنیاست هلاک می گشت.


مباهله یک یادگار یک افتخار

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جای «نساءنا» (که کلمه جمع است و حداقل آن سه نفر است) تنها حضرت فاطمه علیهاالسلام را برای مباهله همراه برد، و حال آنکه در آن زمان، چندین تن از امّهات المؤمنین حضور داشتند، ولی آن حضرت صلی الله علیه و آله هیچ کدام از زن های خود را برای مباهله نبرد؛ زیرا در مباهله، نبوّت آن جناب زیر سؤال بود. او باید کسانی را به همراه می برد که اگر نبی نباشند، شریک کار رسالت و نبوّت او باشند، و حضرت فاطمه علیهاالسلام چنین بود. در مباهله قرار بود دروغ گویان رسوا شوند. بنابراین، اگر پیامبر کسی را می برد که در عمر خود دروغ گفته باشد، دیگر او نمی توانست بر دروغ گویان لعنت بفرستد؛ زیرا خودش از اول دروغ گفته است. از اینجا عصمت حضرت فاطمه علیهاالسلام معلوم می شود که او هیچ دروغی در زندگی نداشته و مصداق اکمل و اتم صداقت است. این شأن و عظمت فوق العاده زهرای مرضیه علیهاالسلام را می رساند. این عظمت حضرت فاطمه علیهاالسلام را اسقف نجران هم در همان جا به قوم خود اعلام نمود: «اِنّی لأری وُجوها لو سألُوا اللّهَ اَن یُزیل جبلاً مِن مکانِه لازَاله بِها فلا تُباهلوا فتُهلِکوا ولایَبقی علیِ وجهِ الارضِ نصرانیٌّ الی یومِ القیامةِ.»(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان گواه نبوّت و رسالت برای مباهله به همراه برد و پیش از آنکه به میدان بروند، حضرت علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام را جمع نمود و فرمود: «الّلهمَّ هؤلاءِ اَهلی»؛(2)خدایا، این ها اهل بیت من هستند. پیامبر صلی الله علیه و آله در اینجا اهل بیت حقیقی خودش را به امّت معرفی نمود، به ویژه آنکه از میان زن ها فقط حضرت فاطمه علیهاالسلام است که مصداق حقیقی «نساءنا» را دارد.

در برخی تفاسیر اهل سنّت، در ادامه حدیث مزبور، عبارتی جالب آمده است: «در آن هنگام، جبرئیل آمد و گفت: "یا محمّد! اَنَا مِن اَهلِکم؟" چه باشد یا محمّد، اگر مرا بپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول گفت: یا جبرئیل "و انتَ مِنّا." آن گاه جبرئیل بازگشت و در آسمان ها می نازید و فخر می کرد و می گفت: "مَن مِثلی؟ و اَنَا فیِ السماءِ طاووسُ الملائکةِ و فِی الارضِ مِن اهلَ بیتِ محمّد"؛ یعنی چون من کیست که در آسمان، رئیس فرشتگانم و در زمین، اهل بیت محمّد خاتم پیغمبرانم؟»(3)

 

1. یحیی بن یعمر؛(57)

2. مجاهد بن جبر مکّی؛(58)

3. شهر بن حوشب؛(59)

منبع سایت حوزه


مباهله یک یادگار یک افتخار

 

 

نماز تمام شده بود.اصحاب، مدهوش وحی الهی بودند که از زبان مبارک سید عالمیان جاری می شد.از دور سیاهی نمایان شد.

ـ گروهی به این سمت می آیند.

ـ کیستند؟ مسلمانند یا غیر مسلمان؟

ـ از ظاهرشان و صلیب هایی که بر گردن دارند به نظر نصرانی باشند.

ـ اینجا چه می کنند؟آمده اند اسلام اختیار کنند؟

ـ جمع نصرانیان نجران وارد مسجد شدند و سلام کردند و چون وقت نمازشان بود، و به عادت خود مشغول ناقوس زدن شدند، به نیایش پرداختند.

ـ یا رسول الله آیا روا باشد که اینان در مسجد تو چنین کنند؟

ـ آنها را به حال خود واگذارید.

ـ آنها از نمازشان فارغ شدند و به همراه بزرگشان اهتم و عاقب و سید، متوجه حضرت گردیدند، سلام کرده، نشستند.خطاب به حضرت گفتند:

ـ ای محمد! درباره عیسی چه می گویی؟

پیامبر فرمود(ص):«هو عبدالله و رسله و کلمته القاها الی مریم العذراء البتول».

نصارای نجران چون این سخن را شنیدند، خشمگین شده و گفتند:

ـ چرا به صاحب ما ناسزا می گویی؟

ـ پیامبر فرمود:چه دشنامی گفتم؟!

ـ همین که می گویی او بنده است.

پیامبر فزمود:حاشا که نام عبدالله بر عیسی(ع) دشنام باشد او بنده خدا و فرستاده اوست.عیسی (ع) ننگ ندارد که بنده خدا باشد.«لن یستنکف المسیح ان ی عبدالله و لا الملائکة المقربون…»(سوره نساء، آیه 172)

گفتند:آیا هرگز کسی را دیده ای که بی پدر متولد شده باشد؟

پیامبر فرمود:خداوند تبارک و تعالی می فرماید:«انّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب…» صفت عیسی (ع) و شأن عجیب او در نزد خدا همچون صفت آدم (ع) است.(سوره آل عمران، آیه 59)شما باور دارید که او بی پدر و مادر خلق شده، و با وجود این، او را «ابن الله» نمی گویید، پس چگونه شخصی را که از مادر و بی پدر به وجود آید، پسر خدا می خوانید؟

هر چه پیامبر (ص) حجت می آورد، آنان در عناد خود اصراری می ورزیدند،تا اینکه آثار وحی بر خاتم الانبیاء(ص) ظاهر شد.پس از لحظاتی فرمودند:اگر در صدق ادعای من تردید دارید ،خداوند می فرماید بگو:«تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»(سوره آل عمران، آیه 11) بیایید با هم مباهله کنیم ما فرزندان خود و شما فرزندان خود را بخوانید.ما ن خود و شما ن خود را بخوانید.ما نزدیکان خود را که از عنایت عزت و مودت ما، به منزله نفس ما باشند، می خوانیم شما هم نزدیکان خود را بخوانید پس بر دروغگو لعن و نفرین کنیم تا عذاب خداوند متوجه او شده، حق از باطل جدا گردد».

آنها لحظاتی با هم م کردند.سپس گفتند:امروز را به ما مهلت دهید فردا جهت مباهله به صحرا می آییم.پس از آن همگی از مسجد بیرون آمدند و به سرای خود در آمدند.

عاقب که از همه آنان داناتر بود گفت:عناد مورزید.بر شما ظاهر است که محمد(ص) پیامبر خداست، اگر مباهله کنیم یک نصاری بر روی زمین نماند.

اسقف که از جمله بزرگان ایشان بود گفت:ای قوم!نظر من این است اگر فردا دیدید که محمد با همه اصحاب خود بیرون آمد هیچ اندیشه نکنید و با وی مباهله نمایید که او بر حق نیست، اما اگر دیدید با خواص اقربای خود بیرون آمد، از مباهله با وی حذر نمایید و بدانید که او پیامبری بحق است.

صبح شد. همه صحابه بر در مسجد و سرای حضرت صف کشیدند.هر یک توقع داشتند که رسول خدا(ص) او را برای مباهله ببرد.بعد از ساعتی، سلمان فارسی از سرای رسول (ص) بیرون آمد و گلیمی سرخ با چارچوبی بلند همراه داشت.به وعده گاهی که مقرر کرده بودند رفت تا سایبانی تعیین کند.

پس، حضرت از خانه خود بیرون آمد و متوجه هیچکس نشد.وارد حجره حضرت امیر (ع) شد.دست راست او را گرفت و همراه حسن و حسین (ع) به راه افتاد.به فاطمه (س) نیز فرمود تا به دنبال آنان روان شود.به وعده گاه رسیدند. پیامبر (ص) رو به قبله دو زانو نشستند.

نصرانیان گفتند:

ـ به خدا قسم، این مرد مثل انبیاء نشسته است.

ـ به نظر من مصلحت نیست که با او مباهله کنیم.اگر او اطمینان نمی داشت عزیزانش را برای مباهله اختیار نمی کرد.

ـ ما و شما می دانیم که محمد پیامبر مرسل است و آنچه می گوید از جانب خداست.به خدا که هیچ کس با هیچ پیامبری مباهله نکرد مگر آنکه هلاک شد.

ـ پس چه کنیم؟

ـ بهتر است با او مصالحه نماییم.

همگی جمع شده، نزد حضرت آمدند و گفتند:ای محمد! ما می خواهیم با تو مصالحه نماییم. پس بر چیزی که بتوان بدان قیام نمود، با ما مصالحه کن.حضرت هزار حله و هر حلّه به قیمت چهل درهم با آنان مصالحه کرد و حضرت امیر(ع) صلح نامه را نوشت.

در راه برگشت عاقب خطاب به یاران خود گفت:به خدا قسم اگر با او مباهله می کردیم همگی هلاک می شدیم.

اسقف گفت:آری.من نیز چون ایشان را دیدم ترس و هیبتی عظیم در من اثر کرد، دانستم ایشان بر حق اند.

ـ من نیز در ایشان نظر کردم، به خدا صورت هایی دیدم که اگر از خدای می خواستند کوه ها را از جای خود زایل می گردانید.

بعد از مراجعت ایشان حضرت خطاب به یاران خود فرمودند:

اگر بزرگان نجران با من مباهله می کردند حق تعالی آنان را به بوزینه و خوک مسخ می نمود.سپس آتش برایشان می ریخت و جمله اهل نجران را می سوزاند و حتی مرغابی که بر درختان بودند، هلاک می شدند.

و اینچنین خداوند برای مؤمنان در رد الوهیت عیسی(ع) حجت می آورد و خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) (و امت ایشان ) می فرماید:آنچه درباره عیسی گفته شد حق و از جانب پروردگار توست«فلاتکن من الممترین».(سوره آل عمران، آیه 60)


مباهله یک یادگار یک افتخار

به نقل از ابو مسروق ـ : به امام صادق عليه السلام گفتم : ما با مردم (مخالفان) بحث مى كنيم و برايشان آيه «از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر و اولو الأمر خود، فرمان بريد» را دليل مى آوريم . مى گويند : اين، در باره فرماندهان جنگ ها نازل شده است ! آيه «ولىّ شما تنها خدا و پيامبر او هستند.» را دليل مى آوريم . مى گويند : اين، در باره همه مؤمنان نازل شده است ! آيه «بگو : من از شما مزدى نمى خواهم، جز دوستى با نزديكان» را دليل مى آوريم . مى گويند : اين، در باره نزديكانِ خودِ مسلمانان [و نه پيامبر ]نازل شده است ! و هر چه از اين قبيل آيات در خاطرم بود ، ذكر كردم . به من فرمود : «اگر چنين است، آنها را به مباهله بخوان» . گفتم : چگونه عمل كنم ؟ فرمود : «سه روز به اصلاح خود بپرداز» ، و گمان مى كنم فرمود : «روزه بگير و غسل كن و با او به صحرا برو و انگشتان دست راستت را در انگشتان او چنگ كن . سپس جهت رعايت انصاف، [نفرين و لعن را] از خودت آغاز كن و بگو : بار الها ! اى پروردگار هفت آسمان و هفت زمين ! اى داناى نهان و آشكار ! اى مهرگستر مهربان ! اگر ابو مسروق حقّى را انكار كرده و باطلى ادّعا نموده است ، از آسمان بر او عذابى دردناك فرو فرست و سپس نفرين را به او بر گردان و بگو : و اگر فلانى حقّى را انكار و باطلى را ادّعا مى كند ، بر او از آسمان، عذابى دردناك فرود آور » . سپس به من فرمود : «ديرى نپايد كه اثرش را در او خواهى ديد» . به خدا سوگند، هيچ كس را نيافتم كه حاضر به مباهله با من شود .

 

منبع:دانشنامه قرآن و حديث جلد شانزدهم,محمّد محمّدی ری شهری,صفحه 276


مباهله یک یادگار یک افتخار

روزى مأمون به امام رضا عليه السلام گفت : بزرگ ترين فضيلت امير مؤمنان [على عليه السلام ] كه قرآن بر آن دلالت دارد ، چيست ؟ امام رضا عليه السلام به او فرمود : «فضيلت مباهله اش . خداوند عز و جل فرمود : «پس هر كس كه در اين باره ، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه كرد ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و نمان و نتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين عليهماالسلامرا فرا خواند . پس اين دو، پسران اويند ، و فاطمه عليهاالسلام را فرا خواند . پس در اين جا مراد از نش اوست ، و امير مؤمنان عليه السلام را فرا خواند . پس به حكم خدا، امير مؤمنان عليه السلام ، نفْس پيامبر صلى الله عليه و آله است . از طرفى مى دانيم كه هيچ يك از خلق خداوند سبحان، بزرگ تر و برتر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيست . پس لازم است كه هيچ كس برتر از نفْس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نباشد ، به حكم خدا» . مأمون گفت : آيا نه اين است كه خداوند، عبارت «پسران» را به صورت جمع، ذكر فرمود ، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طور خاص، دو پسرش را فرا خواند ، و «ن» را نيز به صورت جمع آورد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فقط دخترش را فرا خواند؟ پس چرا جايز نباشد كه فرا بخواند و خودش را بخواند و مرادش هم در حقيقت، خود او باشد و نه كسى ديگر ؟ بنا بر اين ، فضيلتى را كه گفتى ، به امير مؤمنان، مربوط نمى شود . امام رضا عليه السلام به او فرمود : «آنچه گفتى، درست نيست، اى امير مؤمنان؛ زيرا فرا خواننده ، در حقيقت ، كسى جز خود را فرا مى خواند، چنان كه فرمان دهنده به كسى جز خود، فرمان مى دهد و درست نيست كه در حقيقت، خودش را فرا بخواند، چنان كه فرمان دهنده نمى تواند فرمان دهنده به خودش باشد . و چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مباهله، مردى جز امير مؤمنان عليه السلام را فرا نخواند، ثابت مى شود كه مقصود از «خود» كه خداوند متعال در كتابش فرموده، امير مؤمنان عليه السلام است ، و حكم آن را در تنزيلش قرار داد» . مأمون گفت : چون جواب آمد، سؤال رخت بر مى بندد .

 

منبع:دانشنامه قرآن و حديث جلد شانزدهم,محمّد محمّدی ری شهری,صفحه 300- پاورقی الفصول المختارة : ص 38 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 350 ح 10 .


مباهله یک یادگار یک افتخار

در کتاب شریف مفاتیح الجنان برای روز مباهله(بیست و چهارم ذی الحجه),اعمالی ذکر شده است که خلاصه آن از این قرار است:غسل,روزه,دو رکعت نماز,دعای مخصوص روز مباهله,زیارت جامعۀ کبیره,احسان به فقراو محرمان


مباهله یک یادگار یک افتخار

معاويه به سعد دستور داد که به علی بن ابیطالب (علیه السلام) ناسزا بگو . سعد ناسزا نگفت . معاویه گفت : چرا به علی بن ابیطالب (علیه السلام) ناسزا نمی گوید . سعد گفت : من سه روایت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که هرگز به علی بن ابیطالب (علیه السلام) ناسزا نخواهم گفت .

یکی از آن ها حدیث منزلت است . دوم ، حدیث رایت است . سوم ، حدیث مباهله است . زمانی که آیه 61 سوره آل عمران نازل شد كه اي رسول خدا ! بگو بیایید.  ما فرزندانمان را دعوت می کنیم.
ما فرزندان و ن و جانمان را دعوت می کنیم .( حضرت دعوت کرد یعنی دستور داد این حکم شرعی است نه این که از دست این ها بگیرد و ببرد . ) از علی بن ابیطالب (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) را دعوت کرد و فرمود : خدایا اين ها اهل بيت من هستند .



صحیح مسلم ، ص 1129 ، ج 32


مباهله یک یادگار یک افتخار

امام باقر عليه السلام:
السّاعةُ الّتي تُباهِلُ فيها ما بينَ طُلوعِ الفَجرِ إلى طُلوعِ الشّمسِ .
زمان مباهله، از طلوع فجر تا طلوع خورشيد است.

امام صادق عليه السلام ـ به ابو العباس درباره مباهله ـ فرمود:
 تُشَبِّكُ أصابِعَكَ في أصابِعِهِ ثُمَّ تقولُ : «اللّهُمَّ إنْ كانَ فُلانٌ جَحَدَ حقّا و أقَرَّ بباطلٍ فأصِبْهُ بِحُسْبانٍ مِن السَّماءِ أو بِعذابٍ مِن عِندِكَ» و تُلاعِنُهُ سَبعينَ مرّةً .
 پنجه ات را در پنجه او مى گذارى، آن گاه مى گويى: «خدايا ! اگر فلانى حقّى را انكار يا به باطلى اقرار كرده او را به بلايى آسمانى، يا عذابى از جانب خودت گرفتار كن» و هفتاد بار او را نفرين كن.

امام صادق عليه السلام:
إنّ نَصارى نَجْرانَ لَمّا وَفَدوا على رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و كانَ سيّدُهُم الأهْتَمَ و العاقِبَ و السَّيّدَ ··· فقالوا : إلى ما تَدْعون ؟ فقالَ : إلى شَهادَةِ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّه ُ و أنّي رسولُ اللّه ِ و أنّ عيسى عَبدٌ مَخلوقٌ يأكُلُ و يَشْرَبُ و يُحْدِثُ ··· فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : فباهِلُوني ، فإنْ كُنتُ صادقا نزلَتِ اللّعنةُ علَيكُم ، و إنْ كنتُ كاذبا اُنزِلَتْ علَيَّ ، فقالوا : أنْصَفْتَ ، فتَواعَدوا للمُباهَلةِ.فلَمّا رجَعوا إلى مَنازِلهم قالَ رؤساؤهُم··· : إنْ باهَلَنا بقَومِهِ باهَلْناهُ ، فإنَّهُ ليسَ بِنَبيٍّ ، و إنْ باهَلَنا بأهْلِ بَيتِهِ خاصّةً فلا نُباهِلُهُ ، فإنَّهُ لا يُقْدِمُ على أهلِ بيتِهِ إلاّ و هُو صادقٌ.فلَمّا أصبَحوا جاؤُوا إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و معَهُ أميرُ المؤمنينَ و فاطمةُ و الحسنُ و الحسينُ صلوات اللّه عليهم ··· فَعَرَفواحديث و قالوا لرسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : نُعْطيكَ الرِّضا فَأعْفِنا من المُباهَلة ، فصالَحَهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله على الجِزيةِ و انْصَرَفُوا .
نصاراى نجران به همراه رئيس و نايب و ··· نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و عرض كردند: ما را به چه دعوت مى كنى؟ فرمود: به اين كه شهادت دهيد خدايى جز اللّه نيست و من فرستاده خدايم و عيسى بنده اى مخلوق است كه مى خورد و مى آشامد و صحبت مى كند ··· پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پس با من مباهله كنيد. اگر من راستگو باشم لعن و نفرين ، شما را مى گيرد و اگر دروغگو باشم لعن و نفرين ، مرا مى گيرد. گفتند: منصفانه است. آن گاه وعده مباهله گذاشتند.وقتى به خانه هاى خود برگشتند بزرگانشان گفتند: اگر با قوم خود به مباهله آمد با او مباهله مى كنيم ؛ زيرا در اين صورت او پيامبر نيست اما اگر فقط با خانواده اش براى مباهله آمد با او مباهله نمى كنيم؛ چون اگر خانواده اش را به خطر انداخت حتما راست مى گويد.صبح كه شد نزد پيامبر خدا آمدند، ديدند آن حضرت ، امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را همراه خود آورده است . آنان متوجّه شدند و به رسول خدا گفتند: با تو توافق مى كنيم، ما را از مباهله معاف بدار. پس، رسول خدا بر گرفتن جزيه از آن ها مصالحه كرد و آنان پراكنده شدند و رفتند.

منبع: میزان الحکمه، جلد دوم.

 

عبدالرحمن بن كثير به نقل از جعفر بن محمّد به نقل از پدرش به نقل از جدّش به نقل از حسن بن على عليه السلام ـ در بيان آيه شريفه «نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبناءَكم.» ـ : پيامبر صلي الله عليه و آله خارج شد در حالى كه از «اَنْفُس»، پدرم با او بود و از فرزندان، من و برادرم بوديم و از ن از ميان همه مردمان، مادر من فاطمه بود. ما خاندان او و گوشت و خون و جان اوييم، ما از او هستيم و او از ماست.

 

منبع:أمالي الطوسيّ : 564 / 1174 ، ينابيع المودّة : 1 / 165 / 1 .

 

امام على عليه السلام : مسيحيان ، چيزى [درباره پيامبر ]ادّعا كردند . خداوند عز و جل درباره آن [چنين ]نازل كرد : «پس هر كه در اين [ باره] ، پس از دانشى كه تو را [ حاصل ]آمده است ، با تو محاجّه كند ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را ، و نمان و نتان را ، و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانيم ؛ سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . بنا بر اين ، «جانِ» من ، جانِ پيامبر خدا بود و «ن» ، فاطمه و «پسران» ، حسن و حسين بودند .

منبع:دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ جلد هفتم,محمّد محمّدی ری شهری,صفحه500- پاورقی الخصال : ص 576 ح 1 عن مكحول 

 


مباهله یک یادگار یک افتخار

چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده         چشم یعقوب زمان در ماتمش دریا شده

شهادت جانسوز امام کاظم(ع) را به فرزندان گرامیش امام رضا،حضرت معصومه و حضرت احمد بن موسی علیهم السلام تسلیت عرض می نماییم.


مباهله یک یادگار یک افتخار

 

هنگامی که رسول خدا ص علی ع را در روز" غدیر خم" به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه" هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولی و ولی او است" چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد" نعمان بن حارث فهری" خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان (اشاره به علی (ع) است) را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است که از ناحیه خودت یا از سوی خدااست؟! پیامبر (ص) فرمود:" قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است".

" نعمان" روی بر گرداند در حالی که می‏گفت اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ:" خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران"! اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ نازل گشت".

داستان حارث فهرى نوعى مباهله در مورد مرددين در معناى 'مولى' بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از 'مولى' اين است كه على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السلام صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابى بر سر حارث فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى 'مولى' به معناى 'اولى بنفس' ثابت شود.

 

منبع:سایت حوزه وخطابه غدیر
 

 


مباهله یک یادگار یک افتخار

هنگامی که پیامبر(ص) با اهل بیتش به مسجد بازگشت، جبرئیل نازل شد و گفت: محمد! خدای عزوجل به تو سلام رسانید و فرمود:
هنگامی که بنده من موسی(ع) با دشمن خود، قارون مباهله کرد، قارون، خانواده، ثروت و یارانش در زمین فرو رفتند. به عزت و جلالم سوگند! اگر تو و افراد خانواده‌ات که زیر آن عبا بودند، مباهله می‌کردید، همۀ طرفداران آنها نابود می‌شدند.
آن گاه پیامبر(ص) به سجده افتاد و صورتش را روی زمین نهاد، سپس برخاست و دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرد و سه بار خدای سبحان را سپاس گفت. از حضرت دربارۀ این سجده پرسیدند. پیامبر(ص) ‌فرمود: «به سبب اینکه خداوند این کرامت را به اهل بیت من ارزانی داشت». آن گاه آنچه را جبرئیل نازل کرده بود، برای آنان نقل کرد.
«مباهله»، معجزۀ جاودان پیامبر اعظم(ص) است و اختصاص به مسیحیان نجران ندارد؛ چنان‌که مورد مباهله، منحصر به جریان مسیح(ع) نیست، بلکه هر شأنی از شئون دین که حق محض است، اگر انکار شود، راه مباهله برای آن همچنان باز است. و در برخی روایات، آداب آن ذکر شده است.

 

- المراقبات، ص510.
- تفسیر موضوعی قرآن کریم، سیره رسول اکرم در قرآن، ج9، ص177.
- اصول کافی، ج2، ص513، به نقل از تفسیر موضوعی، ج9، ص178.


مباهله یک یادگار یک افتخار

از جمله برجسته‌ترین حقایقی که در این روز و در این حادثة مهم روشن شد، می‌توان به این موارد اشاره کرد: حقانیت اسلام در برابر مسیحیت، جانبداری اسلام از منطق و صلح، اثبات برتری اهل‌بیت(علیهم السّلام) بر سایر امت و اثبات خلافت بلافصل امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)؛ از این رو، شایسته است که به این روز اهمیت بیشتری داده شود.

چنین نقل شده است که مناظره کوتاهی میان مأمون عباسی و امام رضا (علیه السّلام) صورت گرفت. در آنجا مأمون سؤال کرد:

مَا الدَّليلُ عَلى‌ خِلافَةِ جَدِّكَ‌ [عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ‌]؟ قالَ عليه السلام: «أنفُسَنا»، فَقالَ المَأمونُ: لَولا «نِساءَنا»! فَقالَ الرِّضا عليه السلام: لَولا «أبناءَنا»! فَسَكَتَ المَأمونُ‌.

چه دليلى بر خلافت جدّت [على بن ابى‌طالب] وجود دارد؟ حضرت فرمود: [قول خداوند:] «و ما خودمان». مأمون گفت: [آرى‌] اگر «نمان» نباشد. امام رضا(علیه السّلام) فرمود: [بلى‌] اگر «پسرانمان» نباشد. در اين‌جا مأمون، ساكت شد.

اینکه حضرت به «أنفُسَنا» در آیه مباهله استناد کردند، منظور آن بود كه خداوند، جان على را چون جان پيامبرش قرار داده است، پس جانشینی شایسته اوست؛ و اینکه مأمون گفت: اگر لفظ «نسائنا» نباشد، منظورش این بود كه این کلمه در آيه، دليل بر آن است كه مراد از «أنفس»، مردان است نه شخص امیر المؤمنین، بنا بر اين، فضيلتى در كار نيست؛ اما حضرت با اشاره به اینکه اگر کلمه «أبناءَنا» در آیه نبود، خلاف ادعای او را اثبات کردند، زیرا اگر منظور از «أنفسنا» تنها مردان باشند، ذكر «أبنائنا» بى‌مورد مى‌شود.

منبع: درس خارج فقه سایت آیت الله ری شهری


مباهله یک یادگار یک افتخار

روزى مأمون به امام رضا عليه السلام گفت : بزرگ ترين فضيلت امير مؤمنان [على عليه السلام ] كه قرآن بر آن دلالت دارد ، چيست ؟ امام رضا عليه السلام به او فرمود : «فضيلت مباهله اش . خداوند عز و جل فرمود : «پس هر كس كه در اين باره ، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه كرد ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و نمان و نتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين عليهماالسلامرا فرا خواند . پس اين دو، پسران اويند ، و فاطمه عليها السلام را فرا خواند . پس در اين جا مراد از نش اوست ، و امير مؤمنان عليه السلام را فرا خواند . پس به حكم خدا، امير مؤمنان عليه السلام ، نفْس پيامبر صلى الله عليه و آله است . از طرفى مى دانيم كه هيچ يك از خلق خداوند سبحان، بزرگ تر و برتر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيست . پس لازم است كه هيچ كس برتر از نفْس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نباشد ، به حكم خدا» . مأمون گفت : آيا نه اين است كه خداوند، عبارت «پسران» را به صورت جمع، ذكر فرمود ، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طور خاص، دو پسرش را فرا خواند ، و «ن» را نيز به صورت جمع آورد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فقط دخترش را فرا خواند؟ پس چرا جايز نباشد كه فرا بخواند و خودش را بخواند و مرادش هم در حقيقت، خود او باشد و نه كسى ديگر ؟ بنا بر اين ، فضيلتى را كه گفتى ، به امير مؤمنان، مربوط نمى شود . امام رضا عليه السلام به او فرمود : «آنچه گفتى، درست نيست، اى امير مؤمنان؛ زيرا فرا خواننده ، در حقيقت ، كسى جز خود را فرا مى خواند، چنان كه فرمان دهنده به كسى جز خود، فرمان مى دهد و درست نيست كه در حقيقت، خودش را فرا بخواند، چنان كه فرمان دهنده نمى تواند فرمان دهنده به خودش باشد . و چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مباهله، مردى جز امير مؤمنان عليه السلام را فرا نخواند، ثابت مى شود كه مقصود از «خود» كه خداوند متعال در كتابش فرموده، امير مؤمنان عليه السلام است ، و حكم آن را در تنزيلش قرار داد» . مأمون گفت : چون جواب آمد، سؤال رخت بر مى بندد .

 

منبع:دانشنامه قرآن و حديث جلد شانزدهم,محمّد محمّدی ری شهری,صفحه 300- پاورقی الفصول المختارة : ص 38 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 350 ح 10 .


مباهله یک یادگار یک افتخار

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جای «نساءنا» (که کلمه جمع است و حداقل آن سه نفر است) تنها حضرت فاطمه علیهاالسلام را برای مباهله همراه برد، و حال آنکه در آن زمان، چندین تن از امّهات المؤمنین حضور داشتند، ولی آن حضرت صلی الله علیه و آله هیچ کدام از زن های خود را برای مباهله نبرد؛ زیرا در مباهله، نبوّت آن جناب زیر سؤال بود. او باید کسانی را به همراه می برد که اگر نبی نباشند، شریک کار رسالت و نبوّت او باشند، و حضرت فاطمه علیهاالسلام چنین بود. در مباهله قرار بود دروغ گویان رسوا شوند. بنابراین، اگر پیامبر کسی را می برد که در عمر خود دروغ گفته باشد، دیگر او نمی توانست بر دروغ گویان لعنت بفرستد؛ زیرا خودش از اول دروغ گفته است. از اینجا عصمت حضرت فاطمه علیهاالسلام معلوم می شود که او هیچ دروغی در زندگی نداشته و مصداق اکمل و اتم صداقت است. این شأن و عظمت فوق العاده زهرای مرضیه علیهاالسلام را می رساند. این عظمت حضرت فاطمه علیهاالسلام را اسقف نجران هم در همان جا به قوم خود اعلام نمود: «اِنّی لأری وُجوها لو سألُوا اللّهَ اَن یُزیل جبلاً مِن مکانِه لازَاله بِها فلا تُباهلوا فتُهلِکوا ولایَبقی علیِ وجهِ الارضِ نصرانیٌّ الی یومِ القیامةِ.»(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان گواه نبوّت و رسالت برای مباهله به همراه برد و پیش از آنکه به میدان بروند، حضرت علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام را جمع نمود و فرمود: «الّلهمَّ هؤلاءِ اَهلی»؛(2)خدایا، این ها اهل بیت من هستند. پیامبر صلی الله علیه و آله در اینجا اهل بیت حقیقی خودش را به امّت معرفی نمود، به ویژه آنکه از میان زن ها فقط حضرت فاطمه علیهاالسلام است که مصداق حقیقی «نساءنا» را دارد.

در برخی تفاسیر اهل سنّت، در ادامه حدیث مزبور، عبارتی جالب آمده است: «در آن هنگام، جبرئیل آمد و گفت: "یا محمّد! اَنَا مِن اَهلِکم؟" چه باشد یا محمّد، اگر مرا بپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول گفت: یا جبرئیل "و انتَ مِنّا." آن گاه جبرئیل بازگشت و در آسمان ها می نازید و فخر می کرد و می گفت: "مَن مِثلی؟ و اَنَا فیِ السماءِ طاووسُ الملائکةِ و فِی الارضِ مِن اهلَ بیتِ محمّد"؛ یعنی چون من کیست که در آسمان، رئیس فرشتگانم و در زمین، اهل بیت محمّد خاتم پیغمبرانم؟»(3)

 

1. یحیی بن یعمر؛(57)

2. مجاهد بن جبر مکّی؛(58)

3. شهر بن حوشب؛(59)

منبع سایت حوزه


مباهله یک یادگار یک افتخار

نماز تمام شده بود.اصحاب، مدهوش وحی الهی بودند که از زبان مبارک سید عالمیان جاری می شد.از دور سیاهی نمایان شد.

ـ گروهی به این سمت می آیند.

ـ کیستند؟ مسلمانند یا غیر مسلمان؟

ـ از ظاهرشان و صلیب هایی که بر گردن دارند به نظر نصرانی باشند.

ـ اینجا چه می کنند؟آمده اند اسلام اختیار کنند؟

ـ جمع نصرانیان نجران وارد مسجد شدند و سلام کردند و چون وقت نمازشان بود، و به عادت خود مشغول ناقوس زدن شدند، به نیایش پرداختند.

ـ یا رسول الله آیا روا باشد که اینان در مسجد تو چنین کنند؟

ـ آنها را به حال خود واگذارید.

ـ آنها از نمازشان فارغ شدند و به همراه بزرگشان اهتم و عاقب و سید، متوجه حضرت گردیدند، سلام کرده، نشستند.خطاب به حضرت گفتند:

ـ ای محمد! درباره عیسی چه می گویی؟

پیامبر فرمود(ص):«هو عبدالله و رسله و کلمته القاها الی مریم العذراء البتول».

نصارای نجران چون این سخن را شنیدند، خشمگین شده و گفتند:

ـ چرا به صاحب ما ناسزا می گویی؟

ـ پیامبر فرمود:چه دشنامی گفتم؟!

ـ همین که می گویی او بنده است.

پیامبر فزمود:حاشا که نام عبدالله بر عیسی(ع) دشنام باشد او بنده خدا و فرستاده اوست.عیسی (ع) ننگ ندارد که بنده خدا باشد.«لن یستنکف المسیح ان ی عبدالله و لا الملائکة المقربون…»(سوره نساء، آیه 172)

گفتند:آیا هرگز کسی را دیده ای که بی پدر متولد شده باشد؟

پیامبر فرمود:خداوند تبارک و تعالی می فرماید:«انّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب…» صفت عیسی (ع) و شأن عجیب او در نزد خدا همچون صفت آدم (ع) است.(سوره آل عمران، آیه 59)شما باور دارید که او بی پدر و مادر خلق شده، و با وجود این، او را «ابن الله» نمی گویید، پس چگونه شخصی را که از مادر و بی پدر به وجود آید، پسر خدا می خوانید؟

هر چه پیامبر (ص) حجت می آورد، آنان در عناد خود اصراری می ورزیدند،تا اینکه آثار وحی بر خاتم الانبیاء(ص) ظاهر شد.پس از لحظاتی فرمودند:اگر در صدق ادعای من تردید دارید ،خداوند می فرماید بگو:«تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»(سوره آل عمران، آیه 11) بیایید با هم مباهله کنیم ما فرزندان خود و شما فرزندان خود را بخوانید.ما ن خود و شما ن خود را بخوانید.ما نزدیکان خود را که از عنایت عزت و مودت ما، به منزله نفس ما باشند، می خوانیم شما هم نزدیکان خود را بخوانید پس بر دروغگو لعن و نفرین کنیم تا عذاب خداوند متوجه او شده، حق از باطل جدا گردد».

آنها لحظاتی با هم م کردند.سپس گفتند:امروز را به ما مهلت دهید فردا جهت مباهله به صحرا می آییم.پس از آن همگی از مسجد بیرون آمدند و به سرای خود در آمدند.

عاقب که از همه آنان داناتر بود گفت:عناد مورزید.بر شما ظاهر است که محمد(ص) پیامبر خداست، اگر مباهله کنیم یک نصاری بر روی زمین نماند.

اسقف که از جمله بزرگان ایشان بود گفت:ای قوم!نظر من این است اگر فردا دیدید که محمد با همه اصحاب خود بیرون آمد هیچ اندیشه نکنید و با وی مباهله نمایید که او بر حق نیست، اما اگر دیدید با خواص اقربای خود بیرون آمد، از مباهله با وی حذر نمایید و بدانید که او پیامبری بحق است.

صبح شد. همه صحابه بر در مسجد و سرای حضرت صف کشیدند.هر یک توقع داشتند که رسول خدا(ص) او را برای مباهله ببرد.بعد از ساعتی، سلمان فارسی از سرای رسول (ص) بیرون آمد و گلیمی سرخ با چارچوبی بلند همراه داشت.به وعده گاهی که مقرر کرده بودند رفت تا سایبانی تعیین کند.

پس، حضرت از خانه خود بیرون آمد و متوجه هیچکس نشد.وارد حجره حضرت امیر (ع) شد.دست راست او را گرفت و همراه حسن و حسین (ع) به راه افتاد.به فاطمه (س) نیز فرمود تا به دنبال آنان روان شود.به وعده گاه رسیدند. پیامبر (ص) رو به قبله دو زانو نشستند.

نصرانیان گفتند:

ـ به خدا قسم، این مرد مثل انبیاء نشسته است.

ـ به نظر من مصلحت نیست که با او مباهله کنیم.اگر او اطمینان نمی داشت عزیزانش را برای مباهله اختیار نمی کرد.

ـ ما و شما می دانیم که محمد پیامبر مرسل است و آنچه می گوید از جانب خداست.به خدا که هیچ کس با هیچ پیامبری مباهله نکرد مگر آنکه هلاک شد.

ـ پس چه کنیم؟

ـ بهتر است با او مصالحه نماییم.

همگی جمع شده، نزد حضرت آمدند و گفتند:ای محمد! ما می خواهیم با تو مصالحه نماییم. پس بر چیزی که بتوان بدان قیام نمود، با ما مصالحه کن.حضرت هزار حله و هر حلّه به قیمت چهل درهم با آنان مصالحه کرد و حضرت امیر(ع) صلح نامه را نوشت.

در راه برگشت عاقب خطاب به یاران خود گفت:به خدا قسم اگر با او مباهله می کردیم همگی هلاک می شدیم.

اسقف گفت:آری.من نیز چون ایشان را دیدم ترس و هیبتی عظیم در من اثر کرد، دانستم ایشان بر حق اند.

ـ من نیز در ایشان نظر کردم، به خدا صورت هایی دیدم که اگر از خدای می خواستند کوه ها را از جای خود زایل می گردانید.

بعد از مراجعت ایشان حضرت خطاب به یاران خود فرمودند:

اگر بزرگان نجران با من مباهله می کردند حق تعالی آنان را به بوزینه و خوک مسخ می نمود.سپس آتش برایشان می ریخت و جمله اهل نجران را می سوزاند و حتی مرغابی که بر درختان بودند، هلاک می شدند.

و اینچنین خداوند برای مؤمنان در رد الوهیت عیسی(ع) حجت می آورد و خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) (و امت ایشان ) می فرماید:آنچه درباره عیسی گفته شد حق و از جانب پروردگار توست«فلاتکن من الممترین».(سوره آل عمران، آیه 60)


مباهله یک یادگار یک افتخار

از امام کاظم علیه السلام روایات زیادی نقل شده است. ایشان فقیه ترین مرد زمانۀ خویش و حافظ ترین فرد نسبت به کتاب خدای متعال بوده اند. در احوال ایشان گزارش شده است که قرآن را با صدای زیبا تلاوت می کردند و چون مردم صدای تلاوت ایشان را می شنیدند؛ حزن آرامش بر جان آن ها می نشسته است و گریۀ آرامش سر می دادند. (مجلسی، ‏48/104)
روزی هارون از امام پرسید: شما فرزندان على، به کدام جهت به خودتان اجازه مى دهید که ملت اسلام، شما را فرزند پیامبر بدانند؛ در صورتى که شما فرزندان على و فاطمه هستید.!!! ملاک نسب در سلسله، نسب پدر است نه مادر. در صورتى که پیامبر، پدر مادرتان بوده است نه پدر خود شما.!!!
امام پرسیدند: هارون من از شما سوالى مى کنم که با صراحت پاسخ آن را بدهید. اگر امروز پیامبر اسلام سر از خاک بردارد و دوباره پا به دنیا نهد و زندگى را شروع نماید و دخترت را خواستگارى کند؛ آیا او را به دامادى مى پذیرى یا نه؟.
هارون گفت: البته! البته!. من با این وصلت به عرب، عجم و قریش افتخار و مباهات مى نمایم که با فرستادۀ خدا و پیامبر اسلام خویشاوند و فامیل مى شوم.
امام فرمودند: ای هارون! تو پیامبر را به دامادى مى پذیرى و مباهات هم مى کنى. اما اگر پیامبر که درود خدا بر او باد! به دنیا بیاید؛ نه از من، دخترم را خواستگارى خواهد نمود و نه من دخترم را به او خواهم داد.
هارون با تعجب پرسید: چطور؟ امام فرمودند: براى اینکه من از صلب پیامبر به وجود آمده ام و تو از صلب او نیستى.! قرآن مى فرماید: "حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ ." (نساء:23) مادران و دختران شما با شما محرمند. پس ازدواج با آنان حرام است و معلوم است که منظور از دختر، دختر دختران و دختران پسران هم هست و دختر من، دختر خود پیامبر صلى الله علیه وآله محسوب مى شود.
هارون گفت: بر این گفتۀ خود دلیلى از قرآن دارى تا سخنان خود را محکم تر و استدلالى تر نمایى؟.
امام فرمودند: در روز مباهله پیامبر دستور داشت همراه فرزندان و ن همدم جانش با نصاراى " نجران " روبرو شود و جز حسن، حسین، فاطمه و على کسى را با خود همراه نبرد. امت اسلام عموما قبول دارد که مقصود از واژۀ «انفسنا» در آیۀ ". فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ." (آل عمران: 61) على بن ابیطالب علیه السلام است. (عقیقی بخشایشی، 9/1170-1169)

 

منابع:عقیقى بخشایشی، محرم، چهارده نور پاک، اول، قم، نوید اسلام، 1381.
مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار( علیهم السلام)، تحقیق عبدالزهراء علوى - محمدباقر محمودى، اول، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بی تا.

سایت رضوی


مباهله یک یادگار یک افتخار

یکی از وقایع صدر اسلام مباهلة پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به همراه اهل بیت (علیهم السلام) از جمله فاطمه (علیها السلام) با مسیحیان نجران بود. انکار حضور سرور ن(علیها السلام) برخلاف نقلهای متواتر بوده و متأثر از شبهه هایی چون: عدم استعمال کلمة نساء در معنای دختر، و. است. این حضور به علت مشارکتش(علیها السلام) در دعوت نبوی و در مباهله به فرمان خدا، و نه تبعیت پیامبر(صلى اللّه علیه و آله) از فرهنگ جاهلی و دارای حکمتهای چون: اثبات صدق مدعای پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) و فضلیت اهل بیت (علیهم السلام) و. با نظمی عفیفانه بود.

منبع: سایت رضوی


مباهله یک یادگار یک افتخار

اما به گواهی تاریخ مسیحیت به آن نداهای آسمانی و این پیامهای انسانی هیچ پاسخی مناسب نداده است.مسیحیت در داوری درباره ی اسلام، بیرون از فرمان خرد و منطق رفتار نموده و حقایق را به طور خودخواهانه تفسیر کرده است. پیروان این آیین کم تر دیده ی واقع بینی گشوده اند و در تحریف واقعیات اندک تردیدی به خود راه نداده اند. آنان به جای گوش فرادادن به ندای قرآن زبان به طعن آن گشوده انبوهی از اتهام های بی پایه و اساس را متوجه قرآن کریم ساخته و این کتاب شریف را آموخته های پیامبر(ص) از یهود و نصارای عربستان و شام معرفی کرده اند. با دیدن آن همه گذشت و بزرگواری از اسلام و مسلمانان باز هم آن را دین شمشیر تبلیغ کرده اند. در حالی که مسلمانان در اوج قدرت و اقتدار از حاکم ساختن شمشیر میان خود و مسیحیان خودداری ورزیده اند، اما داور مسیحیان در هنگام قدرت پیوسته زور و شمشیر بوده است. چنان که در آغاز یادآور شدیم، قضاوت مسیحیان درباره ی اسلام منشأ آسمانی و مبنای دینی ندارد و صد البته که از سر چشمه عقلایی نیز تهی است. منشأ این برخوردها به طور عموم، تاریخی و روانی است. مسیحیت درسالیان پیش از ظهور اسلام  به سرزمین عربستان چشم دوخته بود؛ و بارها در صدد تصرف این سرزمین برآمده است . آخرین باری که سپاهیان عیسوی آهنگ تصرف حجاز و انهدام کعبه را کردند، یورش سپاه ابرهه از سوی حبشه بود؛ که در میان مسلمانان به عام الفیل  سال پیل  مشهور است. آنها در این آرزو بودند که شبه جزیره را به کیش خود درآورند و کلیسایشان در یمن معبد گردد، اما ظهور اسلام همه ی آمال و آرزوهایشان را بر باد داد. برخی پژوهشگران را باور بر این است که دلیل دشمنی مسیحیان با اسلام این است که نخستین بار از طریق جهاد با آن آشنا شده و در مقابلش موضع خصمانه گرفته اند.حال آنکه چنین نیست. ما در تاریخ اسلام درباره ی مسیحیان پیش از هر اقدامی گفت وگوی جعفربن ابی طالب به عنوان فرستاده ی پیامبر(ص) با پادشاه حبشه و نیز دعوت به مباهله را داریم. از آنجا که داستان مباهله در تاریخ اسلام حایز اهمیت فراوان است. خلاصه آن را به نقل از یک مستشرق مسیحی یعنی لویی ماسینیون می آوریم؛ که در این باره مینویسد :

هنگامی که قلمرو دولت اسلامی نبوی گسترش یافت و به یمن رسید، در شوال سال دهم هجری،جمهوری عیسوی نجران هیئت ی هفتاد نفره ای به مدینه فرستاد. ترکیب هیئت عبارت بود از چهارده نفر از اشراف نجران، رؤسای ی  مذهبی سه گانه نجران: (عاقب)=رئیس خدمات شهری(السیّد )=مدیر کاروانهای نجران(، اسقف )=کشیش بزرگ و بازرس مدارس و دیرهای نجران، رابط دولت مسیحی نجران با دیگر دُوَلِ مسیحی جهان. این هیئت برای گفت و گو با محمّد(ص) به مدینه آمد . هیئت اعزامی سراپا لباس ابریشمی و حریر پوشیده بود و در میدانگاه اطراق کرده بود، پیامبر(ص) به آنان اجازه داد تا در مسجدش به قبله خویشبه سوی مشرق نماز برند .  پس از آنکه پیرامون پیامبر اسلام (ص) حلقه زدند، محمد(ص) آنان را به خاطر اعتقاد به الوهیت مسیح سرزنش نمود و به اسلام دعوتشان کرد. کار به مجادله کشید و امر دعوت مشوب شد. پیامبر (ص) به آنان پیشنهاد کرد که مباهله کنند. این پیشنهاد مبتنی بر نزول فوری آیه 64 سوره ی آل عمران بود. قرار بر این شد که در صبح روز چهارم شوال سال دهم هجری پانزدهم ژانویه سال 694 میلادی ملاعنه و مباهله نمایند . در هیئت مسیحی نجران با یکدیگر شور و م بسیار کردند. سپس سران مسیحی هیئت در صبح روز موعود در میعادگاه حاضر شدند تا انصراف خویش را از مباهله اعلام دارند و با پیامبر اسلام مصالحه کنند . شروطی را که مسیحیان در این قرارداد پذیرفتند عبارت بود از اینکه در هر شش ماه هزار حلّه اوقی در ماه رجب و صفر هر سال بپردازند و قیمت هر حلّه برابر بود با یک اوقیه نقره یا چهل درهم، و هرگاه مسلمانان به یمن تاختند سی زره و سینیزه در روایت صنعانی: سی پوستین سی شتر، سی اسب تقدیم دارند، و هر گاه پیامبر اسلام نزد آنان فرستادگانی اعزام داشت، بیش از یک ماه از فرستادگان پذیرایی کنند. در مقابل زیر حمایت دولت اسلامیبه عنوان جَوار الله و ذمّه امر رسول خواهند بود و دولت اسلامی نبوی افراد و اموال و عبادات آنان را ضمانت می کند و اجازه می دهد که مقامات مذهبی مسیحی کشیشها، راهبها و. همچنان به کار خود ادامه دهند و مشمول هیچ گونه مالیات و جزیه و خراج و خدمت نظامی نباشند. البته به شرط اینکه معاملات ربوی نداشته باشند و ربا نخورند.

آری، دعوت به مباهله از سوی رسول خدا (ص) ماهیتی آسمانی و دینی داشت که حقانیت آن حضرت را در دعوی پیامبری اثبات می کرد و ت مسیحی را سخت به چالش می کشید. انصراف عیسویان از مباهله به مفهوم عقب نشینی از مبارزه ی فرهنگی و گفت و گو در فضایی فکری بود. از آن پس بود که اربابان کلیسا در برابر پیشرفتهای چشمگیر مسلمانان، در زمینه های ی شیوه ی صبر و انتظار پیش گرفتند و در زمینه های فرهنگی به تخریب افکار و تشویش اذهان مسیحیان نسبت به اسلام و پیامبر خدا (ص) پرداختند وتصویری تحریف شده از اسلام در جوامع مسیحی ارائه دادند. نورمن دانیل در اثر خود اسلام و غرب درباره یبینش مسیحیت از اسلام می نویسد :

 

مهم آن است تا به خاطر بیاوریم حتی در منصفانه ترین شروح قرون وسطایی از حیات محمد(ص) تا چه حد نکات فراوانی را مکتوم کرده اند. در روایات قرون وسطایی آمده است که حکام بت پرست مدینه مصرّانه گفته اند، هرگز قانونگذاری اجتماعی محمد(ص) را برای جامعه عربستان به رسمیت نمی شناسند. فتح بدر که محمد (ص) مخصوصاً آن را مشیّت الهی می دانست. نه تنها توسط نویسندگان قرون وسطایی مبالغه پنداشته شد، بلکه آن را ندیده هم گرفتند. از اعمال پیامبر(ص) که مفهوم احتجاج دینی هم نداشت، مثلاً تعیین قبله، بسیار به ندرت حرفی به میان آمده، اشاره ای به اتحاد و سایر شیوه های صلح آمیز در وحدت قبایل نشده، چشم پوشی مطالبی چون پیمان حدیبیه و فتح بدون خونریزی مکه و فتوحات نهایی بر بت پرسی و تأسیس حکومت اسلامی و پی ریزی مذهب، شرح نویسندگان قرون وسطایی از اسلام را به نحو مضحکی ناقص کرده است.

 

منبع: مقاله مباهله و تبیین چگونگی تعامل بین ادیان توحیدی ومذاهب اسلامی نوشته زهرا قیصری

 


مباهله یک یادگار یک افتخار

ولادت با سعادت سرور آزادگان جهان حضرت ابا عبد الله الحسین

علمدار کربلا حضرت ابولفضل علیه السلام

و پیام رسان نهضت عاشورا امام سجاد علیه السلام

و منجی عدالت و منتقم خون سید الشهدا

برهمگان مبارک باد


مباهله یک یادگار یک افتخار

همان گونه که در تعریف مباهله گفتیم مباهله یک نحوه از دعا است از این رو شرایطی که برای دعا ذکر کردند برای مباهله نیز لازم است.ولی با توجه به این که مباهله دعای خاصی است تبعاً دارای ویژگی ها و شرایط خاصی نیز می باشد که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف. کسی که می خواهد مباهله کند باید خود را سه روز اصلاح اخلاقى کند.

ب. روزه بگیرد.

ج. غسل کند.

د. با کسى که مى‏خواهد مباهله کند به صحرا برود.

هـ. ساعتى که در آن مباهله می شود: میان سپیده دم تا بر آمدن آفتاب است.

و. انگشتان دست راستش را در انگشتان راست او بیفکند.

ز. از خودش آغاز کند و بگوید: خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه‏اى و آگاه از اسرار نهان هستى، و رحمان و رحیمى، اگر مخالف من حقى را انکار کرده و ادعاى باطلى دارد بلائى از آسمان بر او بفرست، و او را به عذاب دردناکى مبتلا ساز! و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کند و بگوید: اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مى‏کند بلائى از آسمان بر او بفرست و او را به عذابى مبتلا کن.

 

منبع:سایت ثقلین

1.ر.ک: پاسخ های شماره ۱۹۷ (سایت: ۹۸۳) (نمایه شرایط استجابت حتمی دعا) و شماره ۲۱۴۵ (سایت: ۲۲۶۹) (شرایط و راه های استجابت دعا) .

2. کمره‏اى، محمد باقر ، اصول کافى-ترجمه کمره‏اى، ج ۲، ص ۵۱۳ و ۵۱۴، ج ‏۶، ص ۱۴۵، ناشر: انتشارات اسوه، قم‏، ۱۳۷۵ ش، چاپ سوم‏.

 


مباهله یک یادگار یک افتخار

همان طور که از آیه مورد مباهله استفاده می شود مورد تشریع مباهله مخصوص اختلافات و منازعات دینی و مذهبى است تا جایى که با گفتگو حل نشود و کار به انکار و مکابره کشد.

منبع: سایت ثقلین

 اصول کافى-ترجمه کمره‏اى، ج ‏۶، ص ۶۲۹.


مباهله یک یادگار یک افتخار

در کتاب «سيرت رسول الله» مباهله اين گونه تعريف شده است: «اصل مباهلت آن بود که دو تن يا دو گروه، دعاي بد کنند بر يکديگر،پس هر يکي که ظالم باشد، حق تعالي وي را رسوا گرداند و نعمت و عذاب خود بر وي فرو فرستد و او و ذريّت وي را متأصل بکند و مهلک گرداند».(5)ميبدي در «کشف الاسرار»آن را چنين تعريف کرده: «مباهلت آن بود که دو تن يا دو قوم به کوشش مُستقصي [نهايت کوشش] يکديگر را بنفرينند و ازخداي عزّ و جلّ لعنت خواهند از دو قوم برآنکه دروغ ن اندو «بهله»
نامي است لعنت را. مباهلت، تباهل و ابتهال در لغت يکي اند و [خدا] خود تفسير ابتهال در عقب لفظ بگفت:«فنجعل لعنة الله علي الکاذبين».(6)در«مجمع البحرين» مباهله، چنين معنا شده است:«مباهله آن است که دو شخص يا دو گروه يکديگر را لعنت کنند از ريشه «بهل» به معناي «ملاعنه»، نفرين کردن،ابتهال و تضرع به درگاه خدا براي دفع بلا ازخود يا نزول بلا برظلم است. و اين کارازديرباز ميان عرب متداول بوده و درچنين اوقاتي مي گفتند:«لعنة الله علي الظّالم منّا؛لعنت خداوند بر فرد ظالم از ميان ما».(7)با تعاريف روشن شد که اصل مباهله آن است که دو نفر يا دو گروه پس از مناظره و استدلال در برابر يکديگر، چنان چه به نتيجه اي که مقبول طرفين باشد، نرسند،و هريک ادعاي کتمان عمدي حق از سوي ديگري را داشته باشد، در اين مرحله دو طرف براي اثبات ادعاي خود مسئله را به خدا واگذار مي کنندو هريک از خدا مي خواهد که اگر ديگري در ادعاي خود عمداً دروغ مي گويد و حق را دانسته، کتمان مي کند، فوراً عذاب را بر او نازل کند تا حق روشن شود و چنان چه اشاره شد، اين آيين در پيش از اسلام نيز در ميان اعراب و ساير اقوام رايج و شايع بوده است. در چنين برنامه اي که يک دستورالهي است خداوند فوراً پاسخ مي دهد تا حجّت را بر مردم تمام نمايد چنان که در روزگار پيامبر پيشين نيز اين مسئله بارها اتفاق افتاده و مخالفانشان با معجزه الهي به عذاب گرفتار آمدند و حق بر همه روشن گرديد،امّا در تاريخ 23 ساله رسالت پيامبرخاتم (ص) تنها يک باراتفاق افتاد و چنان که تفصيل آن خواهد آمد،با مسيحيان نجران درسال دهم هجري بود.

 

منبع: سایت قاریان


مباهله یک یادگار یک افتخار

مباهله سند حقانیت شیعه است.
مباهله بزرگترین فضیلت امیر المومنین علیه السلام است.
این روز عزیز در منابع معتبر شیعه و سنی مکررا و مفصلا وارد شده است.
رهبر معظم: «روز مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه می‌آورد. نکته‌ مهم در باب مباهله این است: «وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ» در آن هست؛ «وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ» در آن هست؛ عزیزترین انسانها را پیغمبر اکرم انتخاب می‌کند و به صحنه می‌آورد برای محاجه‌ای که در آن باید مایز بین حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض دید همه قرار بگیرد.
هیچ سابقه نداشته است که در راه تبلیغ دین و بیان حقیقت، پیغمبر دست عزیزان خود، فرزندان خود و دختر خود و امیرالمؤمنین را - که برادر و جانشین خود هست - بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنائی بودن روز مباهله به این شکل است. یعنی نشان دهنده‌ این است که بیان حقیقت، ابلاغ حقیقت، چقدر مهم است؛ می‌آورد به میدان با این داعیه که می‌گوید بیاییم مباهله کنیم؛ هر کدام بر حق بودیم، بماند، هر کدام بر خلاف حق بودیم، ریشه‌کن بشود با عذاب الهی»


مباهله یک یادگار یک افتخار

 

ـ از مباهله تا عاشورا

از: محمّد امینی گلستانی

قم، سپهرآذین، ۱۳۸۵ (چاپ سوم)، ۶۶۲ص.

 

ـ از نجران تا مدینه، ۹۰ داستان از مباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران

از: محمّدرضا انصاری

قم، دلیل ما، ۱۳۸۲، ۱۲۰ص.

 

ـ اسرار مباهله: ماجرای عظیم مباهله بین پیامبر (ص) و مسیحیان نجران و تاریخ هزار و چهارصد ساله آن

از: محمّدرضا انصاری

قم، دلیل ما، ۱۳۸۲، ۳۱۸ص.

 

ـ آفتاب درخشان در مباهله نصارای نجران

از: محمد احمدآبادی

تهران، بنگاه مطبوعاتی فروزان، ۱۳۶۶، ۱۲۸ص.

 

ـ المباهلة

از: عبدالله السُبیتی

تهران، مکتبه النجاح، ۱۴۰۲هـ ، ۱۵۲ص.

 

ـ المباهلة فی الکتاب والسنّة أاو معجزة الحِوار

از: محمّدصالح القشعمی البحرانی

بحرین، شرکه المصطفی، ۱۴۲۴هـ ، ۳۹۳ص.

 

ـ امامت و عصمت در قرآن (ج۴: آیه مباهله)

از: رضا کاردان

قم، دلیل، ۱۳۷۹٫


مباهله یک یادگار یک افتخار

ابو صادق سُلَیْم بن قِیْس هِلالی عامری کوفی، از اصحاب خاصّ چهار امام نخست شیعه(ع) که محضر امام باقر(ع) را هم درک کرده است. او از قدیم‌ترین علمای شیعه و بزرگان اصحاب ائمه(ع) و مورد وثوق آنان بوده و نزد ایشان از محبوبیت خاصّی برخوردار بوده است. کتابی نیز به او منسوب است (کتاب سلیم بن قیس هلالی) که در آن از فضایل اهل بیت و حوادث پس از رحلت پیامبراکرم سخن گفته است.

پس از قرآن کریم، نخستین کتابی که ماجرای مباهله را در خود ثبت کرده «کتاب سلیم بن قیس الهلالی» است. این کتاب که در سال‌های اولیه بعد از رحلت پیامبر (ص) تالیف شده، در موارد مختلف کتاب خود، مساله مباهله را آورده است. این یادگار هزار و چهارصد ساله هم اکنون موجود است و به فارسی، اردو و انگلیسی ترجمه و بارها چاپ شده است.

امام سجّاد علیه السّلام نیز می‌فرماید: «سُلیم راست گفته است، خدا او را رحمت کند همة این احادیث از ماست و از آنها خبر داریم. و چندین حدیث دیگر که همگی در تأیید وثاقت کتاب و سلیم بن قیس وارد شده است. سلیم این کتاب را در طول شصت سال از عمرش به رشته تحریر در آورده است.»

ترجمه این  کتاب، اسرار آل محمد، ذکر شده می باشد.که در سایت قائمیه موجود است.

منبع: سایت ایبنا و تک بوک


مباهله یک یادگار یک افتخار

از امام کاظم علیه السلام روایات زیادی نقل شده است. ایشان فقیه ترین مرد زمانۀ خویش و حافظ ترین فرد نسبت به کتاب خدای متعال بوده اند. در احوال ایشان گزارش شده است که قرآن را با صدای زیبا تلاوت می کردند و چون مردم صدای تلاوت ایشان را می شنیدند؛ حزن آرامش بر جان آن ها می نشسته است و گریۀ آرامش سر می دادند. (مجلسی، ‏48/104)
روزی هارون از امام پرسید: شما فرزندان على، به کدام جهت به خودتان اجازه مى دهید که ملت اسلام، شما را فرزند پیامبر بدانند؛ در صورتى که شما فرزندان على و فاطمه هستید.!!! ملاک نسب در سلسله، نسب پدر است نه مادر. در صورتى که پیامبر، پدر مادرتان بوده است نه پدر خود شما.!!!
امام پرسیدند: هارون من از شما سوالى مى کنم که با صراحت پاسخ آن را بدهید. اگر امروز پیامبر اسلام سر از خاک بردارد و دوباره پا به دنیا نهد و زندگى را شروع نماید و دخترت را خواستگارى کند؛ آیا او را به دامادى مى پذیرى یا نه؟.
هارون گفت: البته! البته!. من با این وصلت به عرب، عجم و قریش افتخار و مباهات مى نمایم که با فرستادۀ خدا و پیامبر اسلام خویشاوند و فامیل مى شوم.
امام فرمودند: ای هارون! تو پیامبر را به دامادى مى پذیرى و مباهات هم مى کنى. اما اگر پیامبر که درود خدا بر او باد! به دنیا بیاید؛ نه از من، دخترم را خواستگارى خواهد نمود و نه من دخترم را به او خواهم داد.
هارون با تعجب پرسید: چطور؟ امام فرمودند: براى اینکه من از صلب پیامبر به وجود آمده ام و تو از صلب او نیستى.! قرآن مى فرماید: "حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ ." (نساء:23) مادران و دختران شما با شما محرمند. پس ازدواج با آنان حرام است و معلوم است که منظور از دختر، دختر دختران و دختران پسران هم هست و دختر من، دختر خود پیامبر صلى الله علیه وآله محسوب مى شود.
هارون گفت: بر این گفتۀ خود دلیلى از قرآن دارى تا سخنان خود را محکم تر و استدلالى تر نمایى؟.
امام فرمودند: در روز مباهله پیامبر دستور داشت همراه فرزندان و ن همدم جانش با نصاراى " نجران " روبرو شود و جز حسن، حسین، فاطمه و على کسى را با خود همراه نبرد. امت اسلام عموما قبول دارد که مقصود از واژۀ «انفسنا» در آیۀ ". فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ." (آل عمران: 61) على بن ابیطالب علیه السلام است. (عقیقی بخشایشی، 9/1170-1169)

 

منابع:عقیقى بخشایشی، محرم، چهارده نور پاک، اول، قم، نوید اسلام، 1381.
مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار( علیهم السلام)، تحقیق عبدالزهراء علوى - محمدباقر محمودى، اول، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بی تا.

سایت رضوی


مباهله یک یادگار یک افتخار

یکی از وقایع صدر اسلام مباهلة پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به همراه اهل بیت (علیهم السلام) از جمله فاطمه (علیها السلام) با مسیحیان نجران بود. انکار حضور سرور ن(علیها السلام) برخلاف نقلهای متواتر بوده و متأثر از شبهه هایی چون: عدم استعمال کلمة نساء در معنای دختر، و. است. این حضور به علت مشارکتش(علیها السلام) در دعوت نبوی و در مباهله به فرمان خدا، و نه تبعیت پیامبر(صلى اللّه علیه و آله) از فرهنگ جاهلی و دارای حکمتهای چون: اثبات صدق مدعای پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) و فضلیت اهل بیت (علیهم السلام) و. با نظمی عفیفانه بود.

منبع: سایت رضوی


مباهله یک یادگار یک افتخار

هنگامی که رسول خدا ص علی ع را در روز" غدیر خم" به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه" هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولی و ولی او است" چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد" نعمان بن حارث فهری" خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان (اشاره به علی (ع) است) را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است که از ناحیه خودت یا از سوی خدااست؟! پیامبر (ص) فرمود:" قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است".

" نعمان" روی بر گرداند در حالی که می‏گفت اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ:" خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران"! اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ نازل گشت".

داستان حارث فهرى نوعى مباهله در مورد مرددين در معناى 'مولى' بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از 'مولى' اين است كه على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السلام صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابى بر سر حارث فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى 'مولى' به معناى 'اولى بنفس' ثابت شود.

 

منبع:سایت حوزه وخطابه غدیر
 

 


مباهله یک یادگار یک افتخار

ابو صادق سُلَیْم بن قِیْس هِلالی عامری کوفی، از اصحاب خاصّ چهار امام نخست شیعه(ع) که محضر امام باقر(ع) را هم درک کرده است. او از قدیم‌ترین علمای شیعه و بزرگان اصحاب ائمه(ع) و مورد وثوق آنان بوده و نزد ایشان از محبوبیت خاصّی برخوردار بوده است. کتابی نیز به او منسوب است (کتاب سلیم بن قیس هلالی) که در آن از فضایل اهل بیت و حوادث پس از رحلت پیامبراکرم سخن گفته است.

پس از قرآن کریم، نخستین کتابی که ماجرای مباهله را در خود ثبت کرده «کتاب سلیم بن قیس الهلالی» است. این کتاب که در سال‌های اولیه بعد از رحلت پیامبر (ص) تالیف شده، در موارد مختلف کتاب خود، مساله مباهله را آورده است. این یادگار هزار و چهارصد ساله هم اکنون موجود است و به فارسی، اردو و انگلیسی ترجمه و بارها چاپ شده است.

امام سجّاد علیه السّلام نیز می‌فرماید: «سُلیم راست گفته است، خدا او را رحمت کند همة این احادیث از ماست و از آنها خبر داریم. و چندین حدیث دیگر که همگی در تأیید وثاقت کتاب و سلیم بن قیس وارد شده است. سلیم این کتاب را در طول شصت سال از عمرش به رشته تحریر در آورده است.»

ترجمه این  کتاب، اسرار آل محمد، ذکر شده می باشد.که در سایت قائمیه موجود است.


مباهله یک یادگار یک افتخار

خداوند ولاء علی را با ولاء خودش، در اثر اینکه علی در حال رکوع زکات بخشید، مقرون ساخت. پروردگار عرش، علی را در روز مباهله «جان محمّد» خواند و این حقیقتی غیر قابل انکار است.

منبع:کتاب ولاءها و ولایت‌ها ص42


مباهله یک یادگار یک افتخار

از جمله برجسته‌ترین حقایقی که در این روز و در این حادثة مهم روشن شد، می‌توان به این موارد اشاره کرد: حقانیت اسلام در برابر مسیحیت، جانبداری اسلام از منطق و صلح، اثبات برتری اهل‌بیت(علیهم السّلام) بر سایر امت و اثبات خلافت بلافصل امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)؛ از این رو، شایسته است که به این روز اهمیت بیشتری داده شود.

چنین نقل شده است که مناظره کوتاهی میان مأمون عباسی و امام رضا (علیه السّلام) صورت گرفت. در آنجا مأمون سؤال کرد:

مَا الدَّليلُ عَلى‌ خِلافَةِ جَدِّكَ‌ [عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ‌]؟ قالَ عليه السلام: «أنفُسَنا»، فَقالَ المَأمونُ: لَولا «نِساءَنا»! فَقالَ الرِّضا عليه السلام: لَولا «أبناءَنا»! فَسَكَتَ المَأمونُ‌.

چه دليلى بر خلافت جدّت [على بن ابى‌طالب] وجود دارد؟ حضرت فرمود: [قول خداوند:] «و ما خودمان». مأمون گفت: [آرى‌] اگر «نمان» نباشد. امام رضا(علیه السّلام) فرمود: [بلى‌] اگر «پسرانمان» نباشد. در اين‌جا مأمون، ساكت شد.

اینکه حضرت به «أنفُسَنا» در آیه مباهله استناد کردند، منظور آن بود كه خداوند، جان على را چون جان پيامبرش قرار داده است، پس جانشینی شایسته اوست؛ و اینکه مأمون گفت: اگر لفظ «نسائنا» نباشد، منظورش این بود كه این کلمه در آيه، دليل بر آن است كه مراد از «أنفس»، مردان است نه شخص امیر المؤمنین، بنا بر اين، فضيلتى در كار نيست؛ اما حضرت با اشاره به اینکه اگر کلمه «أبناءَنا» در آیه نبود، خلاف ادعای او را اثبات کردند، زیرا اگر منظور از «أنفسنا» تنها مردان باشند، ذكر «أبنائنا» بى‌مورد مى‌شود.

منبع: پایگاه محمد محمدی ری شهری


مباهله یک یادگار یک افتخار

هنگامی که رسول خدا ص علی ع را در روز" غدیر خم" به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه" هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولی و ولی او است" چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد" نعمان بن حارث فهری" خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان (اشاره به علی (ع) است) را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است که از ناحیه خودت یا از سوی خدااست؟! پیامبر (ص) فرمود:" قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است".

" نعمان" روی بر گرداند در حالی که می‏گفت اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ:" خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران"! اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ نازل گشت".

داستان حارث فهرى نوعى مباهله در مورد مرددين در معناى 'مولى' بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از 'مولى' اين است كه على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السلام صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابى بر سر حارث فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى 'مولى' به معناى 'اولى بنفس' ثابت شود.

 
منبع:سایت حوزه وخطابه غدیر
 


مباهله یک یادگار یک افتخار

روزی مأمون به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: بزرگ ترین فضیلت امیر مؤمنان (علیه السلام) که قرآن بر آن دلالت کند چیست؟ امام رضا (علیه السلام) فرمود: همانا آیه مباهله است. خدای عزّوجلّ فرمود: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِین»؛ پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امام حسن و امام حسین علیهما السلام را برای مباهله دعوت کرد که هر دوی آنها فرزندانش بودند و همچنین فاطمه (سلام الله علیها) را دعوت کرد که در آن هنگام وی جزو ن مورد اشاره آیه بود، و نیز امیرمؤمنان (علیه السلام) را فراخواند که به حکم آیه شریفه، نفس رسول خدا به شمار میرفت. پس ثابت شد که هیچ یک از بندگان خدا والاتر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وافضل از او نبوده اند و همچنین لازم آمده که هیچ کس افضل از نفس رسول خدا که علی(علیه السلام) بود، به دلالت آیه شریفه وجود نداشته باشد.

مأمون گفت: این استدلال درباره امام حسن و امام حسین علیهما السلام و فاطمه(سلام الله علیها) صحیح است، امّا درباره علی درست نیست؛ چون ممکن است رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) شخص خود را گفته باشد، نه فرد دیگری را. پس آیه فضیلتی برای امیرمؤمنان(علیه السلام) نخواهد بود.

امام رضا (علیه السلام) در پاسخ فرمود: این سخن صحیح نیست؛ چرا که شخص دعوت کننده، همواره غیر از خود را دعوت میکند، نه خود را. همان طور که فرد دستور دهنده، همیشه به دیگری امر میکند، نه به خود. پس این که حضرت فرمود: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا» به این معنا نیست «پس هر که در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و نمان و نتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».

که خودمان را دعوت کنیم. و وقتی رسول خدا فردی غیر از امیرمؤمنان(علیه السلام) را در مباهله فرانخواند، ثابت میشود که علی(علیه السلام) همان نفس پیامبر است که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است.

مأمون که از پاسخ امام رضا (علیه السلام) شگفت زده شده بود، گفت: وقتی جواب آمد، سؤال جایگاه خود را از دست میدهد

شیخ مفید، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ص ٣٨؛ مجلسی، بحار الأنوار ج١٨٨ ۴٩ باب ١۴ ص١۵٧

امام رضا (علیه السلام) در این باره می فرمایند: سبب این که مردم امیرالمؤمنین علیه السلام را با این که فضائل او را می دانستند، ترک کرده و به دیگران گراییدند، جز این نبود که او بسیاری از دشمنان خدا و پیامبر او را – از اجداد و پدران و برادران و عموها و خالوها و نزدیکان آنها – به قتل رسانده بود؛ از این رو کینه او را در دل داشتند و نمی خواستند بر آنها فرمانروا شود، ولی از دیگران چیزی در دل نداشتند؛ زیرا آنان در زمان پیامبر گرامی اسلام مانند حضرت علی علیه السلام جهاد نکرده بودند و به همین علت از او رویگردان و به دیگران مایل شدند.

منبع:منبع : بحارالأنوار، ج ٢٩، ص ۴٨٠  


مباهله یک یادگار یک افتخار

روایت جالب و تکان دهنده ای به نقل از سعد بن ابی وقاص

روایات و احادیث بسیار زیادی در شأن نزول و تفسیر آیه مباهله وارد شده است. در اینجا برای نمونه فقط به یک روایت اکتفا می کنیم

در بخش «فضائل الصّحابه» کتاب صحیح مسلم، روایت جالب و تکان دهنده ای به نقل از سعد بن ابی وقاص نقل شده است:سعد می گوید: به ملاقات معاویه رفتم، معاویه گفت: شنیده ام که تو علی را لعن نمی کنی! چرا علیّ بن أبی طالب را سبّ و ناسزا نمی گوئی؟

سعد در پاسخ خطاب به معاویه «لعنه اللَّه علیه» گفت: من سه جمله از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام شنیده ام که مانعاجابت تقاضای تو می شود:

الف- هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله عازم جنگ تبوک بود و علی را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین کرد، علی از آن حضرت پرسید: چرا مرا در مدینه می گذارید و به همراه خود به جنگ نمی برید؟ حضرت فرمود:

«آیا راضی نیستی که نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسی باشد؛ همانگونه که هارون برادر و جانشین موسی بود، تو هم برادر و جانشین من هستی».

ب- در جنگ خیبر افراد مختلفی برای فتح قلعه خیبر رفتند و ناامید برگشتند تا این که پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از شبها فرمود:

«فردا پرچم را به مردی خواهم داد که از مبارزه خسته نمی شود و به دشمن پشت نمی کند»!

همه اصحاب منتظر بودند تا ببینند منظور حضرت کیست؟ پیامبر نگاهی به اصحاب کرد و همه را از نظر گذراند، امّا علی را ندید، سؤال کرد علی کجاست؟

گفتند: او مبتلی به چشم درد است و مشغول استراحت می باشد.

فرمود: «علی را حاضر کنید!»

علی به خدمت پیامبر آمد، حضرت مقداری از آب دهانش را به چشم علی مالید، چشم علی به برکت آب دهان پیامبر و به اذن خدا خوب شد و سپس پرچم را به او داد و علی علیه السلام طیّ ماجرای جالبی قلعه خیبر را فتح کرد!

ج- در داستان مباهله، پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام به استقبال مسیحیان نجران رفت و آماده مباهله شد.

سعد پس از بیان مطالب فوق به معاویه گفت: معاویه! آیا با این فضائلی که از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد علی شنیده ام می توانم او را لعن کنم؟!

معاویه «لعنه اللَّه علیه» ساکت شد و از گفته خود پشیمان گشت.

منبع: کتاب آیات ولایت در قرآن نوشته آیت الله ناصرمکارم شیرازی ,صفحات205-207


مباهله یک یادگار یک افتخار

پایگاه اطلاع رسانی اسرا: آخرين جلسه درس اخلاق در تابستان امسال در حسينيه احمدآباد شهرستان دماوند برگزار شد. در اين جلسه كه با حضور دانشجويان و اساتيد دانشگاهي و علاقه‌مندان به معارف اهل بيت(ع) برگزار می شد، حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي با گراميداشت ايام پاياني دهه ذيحجّه و روز مباهله به توضيحي درباره اين روز پرداخته و بيان داشتند: در آستانه روز مباهله يعني 24 ذيحجّه هستيم كه از مفاخر ما شيعه‌هاست.

معظم له ادامه دادند: در اين آيه نوراني مباهله ذات اقدس الهي وجود مبارك حضرت امير را به منزله جانِ پيغمبر حساب كرده است. (وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ)، آن بيان نوراني كه در روايات هست كه «كلّهم من نور واحد» روشن مي‌كند كه اينها يك حقيقت‌اند به چهارده لباس در آمدند آن وقت هم اين بيان نوراني رسول خدا(ص) كه فرمود: «عليّ منّي و أنا من علي» معنايش روشن مي‌شود هم «حسین منی و أنا من حسين» چرا وجود مبارك رسول خدا اين حرف را درباره پسرش ابراهيم نگفت, درباره نوه‌اش مي‌گويد, ابراهيم پسر او بود، هر پدري يك پسري دارد اما نبي بخواهد بگويد من از فلان كس هستم يعني مسئله امامت, ولايت, نبوّت يك نوري است اين نور گاهي به صورت پيامبر در مي‌آيد گاهي به صورت صديقه كبرا در مي‌آيد, گاهي به صورت دوازده امام در مي‌آيد البته در هر جايي درجه خاصّ خودش را دارد و مرتبه مخصوص خودش را دارد لذا آنچه در روايات ما هست كه «علي مني و أنا من علي» كه اين را قبلاً فرمود و بعد از مباهله به صورت رسمي‌تر بيان فرمود.

ایشان با بیان اینکه روز مباهله جزء اعیاد رسمی ما شیعه هاست، اظهار داشتند: از مفاخر ما شيعه‌ها همين 24 ذيحجه است آيه " فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ" همين آيه مباهله است كه بايد اين روز را گرامي داشت، اينها جزء اعياد رسمي ماست اينها جزء مفاخر و مدارك ماست اينها جزء دين ماست، اين روزها را بايد به رسميّت شناخت.


مباهله یک یادگار یک افتخار

 .کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ.
«چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا ، بر گروه های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند ، با صابران و استقامت کنندگان ) است.[سوره بقره،249]

1.  فراوانى عِدّه و عُدّه ى دشمن در برابر اراده ى خداوند چیزى نیست . (کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن اللّه )
2.  نیروهاى کیفى برنیروهاى کمّى برترى دارند. (کم من فئة قلیلة غلبت .)
3.  مؤ من مخلص ، پیروزى را از خدا مى داند. (باذن اللّه )
4.  مسلمانان اگر صبور و پایدار باشند، نباید از تعداد زیاد دشمن هراس داشته باشند. زیرا خداوند با صابران است . (واللّه مع الصابرین )

منبع:پایگاه ضیاء الصالحین


مباهله یک یادگار یک افتخار

پیام ها

1- اگر انسان ايمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزديك‌ترين بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»

2- آخرين برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ»

3- فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است. «أَبْناءَنا» بنابراين امام حسن وامام حسين عليهما السلام فرزندان پيامبرند.

4- زن و مرد در صحنه‌هاى مختلف دينى، در كنار همديگر مطرحند. «نسائنا»

5- در دعا، كيفيت و حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله كننده پنج نفر بيشتر نبودند. «ابنائنا، نسائنا، أنفسنا»

6- علىّ‌بن ابى‌طالب عليهما السلام، جان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است. «أنفسنا»

7- در مجالس دعا، كودكان را نيز با خود ببريم. «أبنائنا»

8- اهل‌بيت پيامبر عليهم السلام مستجاب الدعوة هستند. «أبنائنا، نسائنا، أنفسنا»

9- استمداد از غيب، پس از بكارگيرى توانايى‌هاى عادّى است. «نبتهل»

10- كسى‌كه منطق و استدلال و معجزه، او را به پذيرش حقّ تسليم نمى‌كند، يكى از راه‌ها، مباهله است. «تعالوا . نبتهل»

11- اگر مؤمنان محكم بايستند، دشمن به دليل باطل بودنش عقب نشينى مى‌كند.

«ندع . نبتهل»

12- استدلال را بايد با استدلال پاسخ داد، ولى مجادله و لجاجت بايد سركوب شود. «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ»


مباهله یک یادگار یک افتخار

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ایران فیلم | دانلود فیلم با لینک مستقیم صادرات و واردات بهترین های 99 sazokar جیک جوک لینکدونی گروه تلگرام Every Thing Scenario